سلام به همه ی ویرگولی های عزیز! فرارسیدن نوروز باستانی رو با تأخیر تبریک میگم🌱 حالا چرا این همه تأخیر؟! چون درست از یکم فروردین تا الان، اغراق نباشه، بیشتر از یه نوزاد تازه متولد شده خوابیدم! انگار توی این چند روز داشتم بی خوابیای سال گذشته رو جبران می کردم.
هر سال دمدمای عید، شاید از یه هفته قبل، دست به قلم می شدم و سالی که گذشت رو مرور می کردم. خاطرات تلخ و شیرینی که تجربه کردم رو به یاد میاوردم و بعد، سبک سنگین می کردم ببینم خوشیاش به ناخوشیاش چربیدن یا بلعکس؛ و در نهایت اون سال رو قضاوت می کردم. سال خوب یا سال بد...
امسال اما، تصمیم گرفتم به سالی که گذشت، با دیده ی قضاوت نگاه نکنم. به جاش فکر کنم ببینم چه چیزایی توی اون سال یاد گرفتم و فهمیدم.
مهم ترین درسی که از ۱۴۰۲ گرفتم این بود که به جای قوی بودن، شاد باشم! یعنی چی؟ مگه قوی بودن بده؟! نه نیست...
همه مون تو زندگی، تروماها، سوگ ها، شکست ها و ناکامی هایی رو تجربه می کنیم. اتفاقاتی که باعث میشن قلب مون، روح مون و حتی جسممون رنج بکشه.
خیلی از کتابای روانشناسی زرد، بهمون توصیه می کنن که این جور وقتا قوی باشیم و محکم جلوی زندگی بایستیم. ازمون می خوان با تکرار یه سری ذکرا و مانتراها، به خودمون القا کنیم که قدرتمندیم و آسیب نمی بینیم. به عبارتی، بیدی هستیم که به هر بادی نمی لرزه!
شاید فکر کنیم این طرز تفکر خیلی خوبه. خیلی شسته و رفته ست و احساس خوبی بهمون میده. ولی راستش، ۱۴۰۲ با ناکامی ها و سوگ هایی که برام داشت، بهم نشون داد که این طرز برخورد با مشکلات و مسائل زندگی، همیشه درست نیست. همیشه جواب نمیده. برعکس، خیلی وقتا به جای مقاومت کردن و تلاش برای قوی بودن، باید یاد بگیریم که پذیرش داشته باشیم. باید به خودمون فرصت سوگواری و اندوه بدیم. حتی خیلی وقتا باید شکست بخوریم و گریه کنیم. باید قبول کنیم که آسیب پذیریم.
قوی بودن خوبه. ولی نه همیشه. نه اونجایی که باعثِ سرکوبِ رنج و احساساتِ آسیب دیده مون بشه. ما آدمای نرمالی هستیم. اسطوره نیستیم. رویین تن نیستیم. ضد ضربه نیستیم.
به نظرم به جای تلاش برای قوی بودن، باید سعی کنیم آدمِ شادتری باشیم. آدمی که آسیب می بینه، شکست می خوره، می شکنه، رنج می کشه، ولی خندیدن و شاد بودن رو فراموش نمی کنه.
سالی پر از نور و عشق براتون آرزو می کنم💖✨