ممکنه خیلی از شما به سفرهای خاطره انگیزی رفته باشید و تجربیات سفر تون از من بیشتر باشه اما هر کدوم از ما خاطرات یونیکی داریم که میتونه برای دیگران مثمر ثمر واقع بشه. یکی از علاقه مندیهای من سفر کردنه.... تماشای دنیای زیبای پیرامونم، تا بتونم با فرهنگهای مختلف و آداب و رسوم متنوع آشنا بشم. شخصا سفر رو نوعی هجرت می دونم که موجب گسترش جهان بینی ما میشه و وسعت دید جدیدی درباره جهان هستی بهت میده .
حدود دو سال پیش من به اتفاق خانواده تصمیم گرفتیم سفری زمینی به مقصد یروان رو آغاز کنیم. یروان پایتخت ارمنستانه . شهری کوچک ولی به یاد ماندنی و جذاب.
کشور ارمنستان با مساحتی حدود 29800 کیلومتر مربع و با جمعیتی حدود سه میلیون نفر در همسایگی ایران بزرگ قرار داره و با خرید بلیط اتوبوس هم میشه به اون سفر کرد. حالا چرا ما ارمنستان رو برای سفر انتخاب کردیم؟
ارمنستان کشوری آرام و ارزانه که به راحتی و با هزینه خیلی کم میشه به عنوان مقصدی زیبا برای سفر های خارجی ارزان قیمت انتخابش کرد. ما با استفاده از خرید اینترنتی بلیط اتوبوس، از سایت تیک بان بلیط خودمونو رزرو کردیم و با هزینه ای خیلی کم راهی سفری زمینی و پر ماجرا شدیم. با داشتن پاسپورتی که حداقل 6ماه اعتبار داشت و یک چمدون کوچیک به سمت ترمینال غرب تهران رفتیم. ساعت حرکت اتوبوس های وی آی پی به مقصد یروان دو بعد از ظهر بود. اتوبوس سر ساعت حرکت کرد و من شاد و هیجان زده سعی کردم از لحظه لحظه سفرم خاطره ضبط کنم.
اتوبوس بسیار شیک و راحتی بود. صندلی ما درست پشت یخچال قرار داشت. این صندلی ها از فضای بیشتری برخوردارندو کمی راحتتر از بقیه صندلی ها هستند. در ضمن به یخچال هم دسترسی آسونتری داری و میتونی مواد غذایی و نوشیدنی هاتو به راحتی تو یخچال بزاری. با این که سفر ما تو خرداد ماه بود و هنوز هوا خیلی گرم نشده بود اما من چند تا بطری آب معدنی و آب میوه با خودم آورده بودم.
با سرعت مجاز خیلی شیک و مجلسی تو اتوبان حرکت می کردیم و کم کم با مسافران داخل اتوبوس آشنا می شدیم. مسافری که جلو و پشت راننده نشسته بود مردی ارمنی تبار بود که مدتی در تهران بود و حالا شاد و خوشحال قصد داشت به وطنش برگرده. کبوتری از نژاد کبوتران چاهی ایرانی رو از بازار تهران خریده بود و اونو تو قفس گذاشته بود تا به پسرش هدیه بده. هنوز لهجه خاص ارمنی مرد تو گوشم هست که چطور بعد از خروج از مرز با آب و تاب از کشورش برای مسافران دیگه تعریف می کرد و از این که این همه ایرانی به کشورش سفر می کنند، حس افتخار می کرد.
ایران بزرگ و پهناور ما اینقدر طویل و عریض هست که ما بیشتر وقت رو تو جاده های ایران گذروندیم. از شهرهای مختلف عبور کردیم. تبریز زیبا و ایل گلی، صوفیان، خوی و شهر مرزی نور دوز.
برای شام در صوفیان توقف کردیم و شام رو تو یه رستوران نسبتا خوب صرف کردیم. تازه تو صوفیان بود که متوجه شدم چند تا از مسافران اتوبوس اروپایی هستند و از ایتالیا و دانمارک اومدن برای جهانگردی. از ایران دیدن کردند و حالا می خوان به ارمنستان برن و از اونجا به گرجستان.
پاتریک جوان دانمارکی 28 ساله ای بود با مدرک تحصیلی دکتری فلسفه که ادعا می کرد استاد دانشگاهه و عاشق جهانگردی.
نظرش رو در باره ایران پرسیدم. گفت که از شهرهای اصفهان و شیراز و تبریز و تهران دیدن کرده و ایران رو کشوری بزرگ با تاریخ کهن می دونه ولی حس می کنه برای زندگی افرادی مثل اون چندان آسون نیست.
گفتگوی ما سر میز شام با جوانان اروپایی گل انداخته بود که راننده اعلام کرد زودتر سوار اتوبوس بشیم تا به موقع به مرز برسیم.
ما هم بعد از حساب و کتاب کردن پول شام که منصفانه بود سوار اتوبوس شده و به مرز نور دوز حرکت کردیم. فعلا تا همین جا رو تعریف می کنم و ادامه سفر زمینی به ارمنستان رو در پست بعدی براتون تعریف می کنم. خوشحال میشم نظرات و یا تجربیات مشترکتون رو با من در میان بزارین.
به امید روزای بهتر.....