همه ما یکی از این افراد در دایره دوستان و آشنایانمان داریم: مخالفان جمعی.
مهم نیست موضوع مباحثه چه باشد، آنها همواره مخالف نظر جمعند. چه راجعبه زمان مسافرت دستهجمعی بعدی باشد، چه راجعبه کیفیت ساخت فیلم پرفروش گیشه و چه راجعبه اثر جنبشهای اخیر بوسنی و هرزگوین بر ارزش ریال عربستان؛ آنها همواره مخالفند.
ریشه این مخالفت در کجاست؟ از من بپرسید میگویم بیهویتی. همه ما روزی خواستهایم که با دیگران متفاوت باشیم. گاهی با پوشیدن لباس فلان برند، گاهی با بهدستگرفتن موبایل مزین به سیب و گاهی هم با نقد محبوب دل همگان و بیان جمله: این کجاش خوشگل/خوشتیپ ه؟
یکجایی در مسیر تکامل این افراد تصمیم گرفتهاند که «مخالفت میکنم پس هستم» چه چیزی متفاوتتر از این؟
اغلب اوقات نظر شخصی متقنی راجع به مسائل ندارند و اگر دلیلشان را جویا شوید با جملات مبهمی مثل «به نظر من درست/خوب نیست» روبهرو میشوید یا ادلهای میآورند که از قوم و خویشان بنیاسرائیل است و امان از آن روزی که گردونه روزگار به گونهای بگردد که نظر مخالف ایشان بهتر به بار نشیند، چنان از این واقعه برای اثبات حقانیت خود در سایر امور استفاده میکنند که گویی نوستر آداموس زمانهاند.
حوزه مالی حال و هوای دیگری برای این افراد دارد. هر آنچه بخرند از هوش و ذکاوت سرشارشان بوده است و هر آنچه شما بخرید از کوتهبینی و حاصل کلاه گشادیست که به زعم آنها تا زانوهایتان پایین کشیدهاند. اشتباه برداشت نکنید همه ما کم و بیش برخی از این صفات را داریم ولی اینان لباس مخالفت را حتی به وقت حمام، از تن درنمیآورند.
طبق اندک تجربه اینجانب، افراد پرتلاشی هم نیستند چرا که معتقند لاجرم هر کاری بکنید نتیجه همان طور خواهد شد که آنان پیشبینی کردهاند و البته در تمامی طول مسیر نیز این نکته را خاطرنشان خواهند کرد و اگر نشد چه؟ «خب این بار را شانش آوردهاید که طبق فرموده حضرت همایونی پیش نرفتهاست وگرنه که الان میان باقالیها بودید»
حالا غرض بنده از سیاه کردن این دفتر و مصرف بایتهای همقیمت تخممرغ چیست؟ این افراد زندگیتان را بشناسید و اگر از بنده حقیر میشنوید تا جایی که میتوانید از آنها فاصله بگیرید. در زمانهای زندگی میکنیم که امید کالای نایابیست و طیب خاطر واژهای فانتزیست، هر آنچه از این دو داریم دودستی بچسبیم که پرداخت بهای بیهویتی دیگران با خودشان است.