چقدر خشمگینم امروز ...امروز خشم یکی از احساس های مهمی هست که در درونم جولون میده ... خیلی چیزا شد که جوونا از مطالبه گری و داشتن حق وحقوقشون دست کشیدن که در این مقال نمیگنجه ،ولی من در حال حاضر از نفس این انفعال حاکم بر جامعه خشمگینم ،واقعا خشمگینم ... اگر بخوام چند تا مثال عینی از شرایطم بگم ، و با شخصی سازی به خشمم شکل بدم ، اینه که وقتی میبینم دارم دکتر میشم و همه ی مدت اینترنی من در بدترین پاویون ها و با حقوق 800 هزارتومن جلو رفته و کسی هم براش اعتراض نکرده و این همه سال سازمان نظام پزشکی گذاشته پزشکای جوونش با پایه حقوق های کمتر از بقیه کادر درمان از جمله پرستارا جلو برن با همه وجودم خشمگین میشم ... این تفکر اشتباه که پزشکا فلان و بمان که چقدر در جامعه ریشه زده خیلی ناراحتم میکنه ... شاید بگید تو چرا قدمی برنداشتی ؟ برداشتم ! من سعی کردم پاویون عوض کنم ، سرویس بگیرم و فعالیت های صنفی داشته باشم ... ولی یک دست صدا نداره، تغییراتی که ایجاد کرده ام با اعصاب خوردی همراه بوده و خیلی کوچک ... میدونید در واقع از خودم خشمگینم از اینکه روحیه جوونی که با مطالبه گری و تلاش برای تغییر همراه هست رو با ترس سرکوب کردم ، با انفعال و پذیرش های بی مورد سرکوب کردم ... شاید هم خسته ام ... از اینکه برای هر بدیهی ترین حقی با جنگید ... از اینکه دارم پزشک میشم ولی نمیتونم رو پای خودم درست و حسابی وایسم ... از اینکه همش دارم به تغییرات بزرگ و ترسناکی فکر میکنم که از شرایط شغلی ام و از خود آینده فرار کنم ... بله امروز خشم از احساسات مهم منه ... یک بخشی از خشمم ارج نهاده شدن به تفکرات و انسان های صاحب تفکری هست که جرات ندارم اسمشون رو بیارم ولی همون مدل جوونای افراطی که حتی در شرایط اخیرا دشمن هشتک #واکسن_بخرید شدن ... از اینکه جامعه برای بدیهی ترین حق که تامین سلامتی اش هست هم باید چند دسته باشه و اینکه اونا جوونا خوب و دلسوز جامعه شناخته میشن ، کسایی که قدرت تحلیل و کنار هم قرار دادن گزاره های ساده رو برای نتیجه گیری ندارن ولی قدرت رسانه و پشتیبانی دولت و حکومت رو هم دارن ... بگذریم ، این خشم و موضوعاتش فقط مال من نیست ...
امروز روز دوم برای جمع جور کردن کارهام هست یک نکته ای دوباره برام یاداوری شد اینه که اگر میخوای کاری رو انجام بدی نباید خیلی منتظر کسی بمونی که همراهیت کنه ... منظورم بی گدار به اب زدن نیست بیشتر منظورم رنج نفر اول بودن برای کاری و یا تنهایی به ثمره رسوندن اون هست ... آخ پذیرش رنج ... رنج این روزها دارم شکلهای مختلف تو رو در بدیهی ترین روزمرگی هام میبینم ... اینکه چقدر در زندگی هستی و چقدر با آگاهی همراهی ...