مريم كشاورزيان
مريم كشاورزيان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تب دارم امشب

تبم مي ­برد، قرار از دلم، امشب

نشستم پاي درد دل آخر، امشب

نوا دارد تبي با من

و ربوده قرار و كرده بي­قرارم امشب

چو طوفاني كه مي­ پيچد در خاك

و تبسم­هاي دريايي كه مواج است امشب

تبم يادم آرد آغوش سبز دشت

و آسماني كه نقره فام مهتاب است امشب

و آواي رودي كه خراشيده سكوت خلوتم

و بادي كه مي­بوسد تار تار گيسوي پريشانم امشب

تبم با من سروده است سرور زندگي را

و بخشيده است بر من نفسهاي گرم و پر شور امشب

تبم گويد مرا، هستي اگر داغ و سوزان

و جاريست دنيا در نگاهت، همچنان امشب

بشو مست و سر خوش و غزل خوان و پايكوبان

شدي عاشق، شدي شيدا و رها از دنيا، همين امشب

بخوان از نو، ببوس از مهر، بزن لبخند به روي گل

بزن با چشم تر، فريادي زشادي، رسا و بلند امشب

كه مهمان است دل، كسي را

و شايد خاطري را، كه مي­ گيرد ز تو، قرار و بي قرارت مي كند امشب

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید