مريم كشاورزيان
مريم كشاورزيان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

درخت بودگی

خود را جای یک درخت گذاشتن و نوشتن از این تجربه
خود را جای یک درخت گذاشتن و نوشتن از این تجربه

همان‌طور که شاخه‌هایم را همچون کودکان رها شده در کوچه، آزاد گذاشته بودم تا با باد همبازی شوند، به درخت توت و گوجه‌سبز که چند متر با من فاصله دارند، خیره شدم.

اندوهی بزرگ در تنه و ریشه و شاخه‌هایم گسترده شد.

جمعیت زیادی از بچه‌ها دور شاخه‌های درختان میوه حلقه زده‌اند. دستهایشان را قلاب پای دوستانشان می‌کنند.

من اما اینجا با شاخه‌ها و برگهای کوچکم، با دنباله حریر باد، همبازی شدیم.

بید مجنون هیچ‌وقت میوه‌ای نداشته، سایه پرباری مثل افرا هم نداشته.حتی شاخه‌هایش برعکس همه درختان رو به زمین است.

صدای شکستن چند شاخه همزمان، مرا از خیال خود بیرون آورد.


چه بهتر که میوه‌ای گوشواره شاخه‌هایم نیست که به‌خاطر خوردنش، شاخه‌هایم را بشکنند و برگهای سبزم را بکنند.

چه خوب که سایه‌ای گسترده ندارم که در دامانم بساط پهن کرده و آتش به‌پا کنند.

چه خوب که رها هستم و آن‌قدر نرم و سبک که باد مدام مرا در گهواره خود تکان می‌دهد.

عیبی نیست اگر مجنون می‌خوانندم. این‌جا میان شاخه‌های من مجنون‌های بسیاری از فراق لیلی اشک ریخته‌اند . اینجا دلهای غمگین بسیاری ، در حرکت گذرای باد، غم را به فراموشی سپرده‌اند.

این‌جا میان برگها و شاخه‌ها و ریشه‌های من فقط رهایی و آزادی جریان دارد.

جنون خودپسندی را با فروتنی درمان کرده‌ام. نه نگران سرما و یخ زدن شکوفه‌هایم هستم و نه نگران تگرگ ناگهانی که به میوه‌هایم بخورد. نه اضطراب چیدن میوه‌های کالم را دارم و نه غصه شکستن شاخه‌هایم در دستان حریصان و نه سوگوار له شدن میوه‌های رسیده‌ام به زیر پای عابرانِ بی‌خیال.

چه خوشی از این بالاتر که به دورم از این همه دغدغه.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید