نمیدانم افسانه عقاب را شنیدهای یا نه! عقاب پس از 40 سال اگر بخواهد به زندگیاش ادامه دهد، باید 150 روزِ دردناک را تحمل کند. بر فراز قلهای بلند رفته، منقارش را به صخره میکوبد تا شکسته شده و منقاری جدید رشد کند. سپس چنگالهایش را با منقار جدید از جا در میآورد و پرهای کهنهاش را میکَنَد تا تولدی دوباره داشته باشد. میپرسی این افسانه چه ربطی به ماجرای این روزهای من دارد؟
یک روزهایی، یک چیزهایی مانند صاعقه سرِ جا خشکت میکند. تمام تن و بدنت را به درد میآورد. شاید یک فریاد درونی، یک خستگی مزمن و یا یک سوال سخت بیجوابی چون: «پس خودم چی؟»
مجبور میشوی بایستی. نیمنگاهی به عرض و طول زندگی و دویدنهای بیپایانش بیندازی و ببینی فقط زندهای و از زندگی و آرزوهایت خبری نیست. فاصله بین کفه غرزدنها و شادیهایت از چند وجب هم گذشته است. آنوقت گوشه دیوار خاطرههایت چمباتمه میزنی و به سالها نویسندگی و علاقمندیات فکر میکنی. یک عادت تکراریِ بینتیجه، خلاقیتی که مثل یک عقاب پیر، در قفس دلمشغولیهای دنیا اسیر شده است. با شنیدن افسانه عقاب، به شروعی دوباره ذهنم مشغول شد.
دست به همان دیوار نصفه و نیمه نویسندگیِ از سر علاقه زدم و ایستادم. کاسه چهکنم را به دست گرفتم و راهی بازار شلوغ دنیا شدم. به دنبال دری، راهی و یا دستی گشتم که مرا سرِ سفره نویسندگی بنشاند و از سیمخاردارهای کارِ اداری و باید و نبایدهای بیپایان کارمندی رهایم کند تا کاری مطابق خواسته و علاقهام انجام دهم.
در این حال و احوال بودم که چشمم به استوری فرزانه کردلو، دوست عزیزم در مدرسه نویسندگی و دانشجوی تحصیل کرده در دوره سیزدهم باشگاه محتوا افتاد. توضیحاتی در مورد محتوای دوره و کارنامه تحصیلیاش ارائه داده بود. بالای سرم ابر خیال شکل گرفت که چه خوبست خودم را محک زده، به امید گرفتن بورسیه، متنی ارسال کنم؛ که آرزو بر جوانان عیب نیست.
گاهی بعضی پیامکها کیلوکیلو قند در دلت آب میکنند. پذیرفته شدن متن و پشت آن مصاحبه و انتخاب شدنم با رتبه چهارم بورسیه در باشگاه محتوا، قندیلِ نبات زعفرانی در دلم متبلور کرد.
تا آغاز دوره و وبینارهای آموزشی، جنگ بین ذوق و ترس، روانم را به آشوب کشید. ذوق یادگیری و وارد شدن به دنیایی جدید و ترس از ناتوانی در درک و فهم مطالب و نفهمیدن و نرسیدن انجام تکالیف. تا اینکه دروازههای باشگاه درتاریخ بیستم مرداد ماه گشایش یافت.
یاران و همدورهایهای فصل چهاردهم، همه مدیر و مجرب و کاردان و متخصصِ چند ساله در حوزه تولید محتوا بودند. عناوین و سوابق و تجربههایشان تشویش به جانم انداخت و نشخوار ذهنی صدا بلند کرد که: بهتر نبود به همان دنیای کارمندی و نان و ماست ساده و بیدردسرش بسنده میکردی؟
از حجم انبوه فایلهای آموزشی، دروس و مفاهیم ناآشنا، رشتههای مغز و اعصابم ترک برداشت؛ اما با کلیدِ شروع آموزشها، روشنای امید و قدرتِ ذوق بر ترس و دلشوره پیروز شد؛ چرا که ارائههای بینظیر، کاربردی و تخصصی از سوی مربیان کاربلد و کاردان در حوزه تولید محتوا و زیرشاخههای آن قدم به قدم سبب رشد و بالندگی من شدند.
از آقای آیدین داریان و هلیا قویمی گرفته تا هومان قاسمی، عادل طالبی، علیرضا ابراهیمیان، حسین وجدانی، پارسا کاکویی، مهرداد کلاگر، علی کاشی و سحر شموسی و... بسیار آموختم. در کنار همه این بزرگان، من گوهری بینظیر، دقیق و یگانه داشتم به نام مریم جدیری که در کسوت کمکمربی، هر لحظه آماده پاسخگویی و راهنماییام بود و من بسیار از او آموختم.
بهغیر از آموزشهای کاربردی، ویژگی دیگری هم در باشگاه محتوا بود. مشق عشق، مهمترین وجه تمایز باشگاه محتوا از سایر کلاسهایی بود که تاکنون گذرانده بودم. باید از دانشی که فراگرفته بودیم هر هفته دو یا سه پروژه انجام میدادیم تا هم کاربرد دانستههایمان را بدانیم و هم سطح یادگیریمان را بسنجیم و با راهنماییهای کمکمربی، جاافتادههای آموزش را بیابیم و درست و حسابی کار یاد بگیریم.
امروز، اگر در پایان ِفصل چهاردهم، خاطرات ریز و درشت و سخت و آسان روزهایی که گذشت را داخل سرندی بریزم و بتکانم؛ همه سختیها چون گرد و غبار محو میشوند و فقط تکههای درخشان آموختهها باقی میمانند. خوشحالم از اینکه وقتم صرف شد به یادگیری استراتژی محتوا و الگوهای سوشال مدیاهای اینستاگرام، توییتر و لینکدین، به شناخت مشتری و سفرش، مقالهنوشتن بدون هزار و یک غلط ویرایشی، یادگیری محصولنویسی، ضبط پادکست و دنیای جدیدی از دانش که تاکنون از آن اطلاع چندانی نداشتم. مهمتر از همه، در باشگاه تولید محتوا که تنها باشگاه غیرورزشی ایران است؛ یاد گرفتم در سایه آرزوهایم زندگی کنم و از نقطه امنم که سالهاست بر توانمندیهایم سایه انداخته، بیرون بیایم. اکنون؛ من با لطف و همراهی مربیان و کمک مربیان و پشتیبانیِ دلگرم کنندهشان راهیِ مسیری شدم که چراغ آرزوهایش روشن است.
و در آخر مژده به شما، دوره پانزدهم باشگاه محتوا در حال پذیرش دانشجوست. فرصت خوبیست تا تجربهای جدید و ارزشمند را از آنِ خود کنید.