مریم رجبی
مریم رجبی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

فقر

زمستان فرا رسیده است و سرما ناجوانمردانه گوشت و پوست و استخوانم را می آزارد. من که همیشه از سرما فراری هستم ، به سختی از رختخواب کنده شدم.درروزهای سرد، انگاری که لحاف دهان دارد و مرا در خودش می‌بلعد،با جان کندن از رختخواب پریدم بیرون ،زیر کتری را روشن کردم ،تا چایی بنوشم ، دست انداختم که چای خشک را بردارم ؛اما قوطیِ چای خالی بود،متاسفانه این روزها چای بسیار گران شده است ،و من معمولاً،آخر ماه دیگر چایی ندارم، گاهی تفاله ها را دوباره خشک میکنم و آن را به عنوان چای خشک مصرف می کنم؛اما امروز همان را هم نداشتم،آب جوشی سر کشیدم و نصفِ نانی را لوله کردم و روزنامه ای به دور آن پیچیدم وگذاشتم داخل کیفم وزدم از خانه بیرون، ازخوش اقبالی من ، سطل زباله چسبیده به درِ ورودیِ خا‌نه ام است و من به غیر ازنکبتی که سراسر زندگی ام را مثل اختاپوس فرا گرفته است باید قبل ازآغازروز زباله های پخش و پلا شده ای که زباله گردها با بی توجهی به اطراف درب منزلمان پخش کرده اند را هم استشمام کنم .امروز که خسته‌تر و بی انگیزه ترازهمیشه راهیِ کار بودم،زباله گردهایی را دیدم که تا کمر در سطل زباله خم شده اند، تا شاید غنیمتی را به چنگ آورند. گاهی دلم می‌خواهد به آنها بگویم،در این محله چیزی گیرتان نمی آید ،خصوصاً این روزها که اوضاع کارودرآمد به خاطر کروناوشرایط اقتصادی از همیشه بدترشده است. اوضاع بد اقتصادیِ خودم را هم ازدیر به دیر جمع شدنِ زباله ام بیشتردرک می‌کنم. کیسهٔ کوچک زباله‌ای را که بعد از چندین روزجمع آوری شده بود، داخل سطل زباله پرتاپ کردم ، پیرمردژنده پوش خمیده ای که لباسهای بسیار کثیفی به تن داشت و لباس اش اصلا ًمناسب این روز سرد و برفی نبود، به کیسه زباله ام حمله ور شد، مطمئنم به دنبال مواد بازیافتی نبود ،سن و سال اش و بنیهٔ ضعیف اش جانی برای کار کردن برای او باقی نگذاشته بود ِحتما به دنبال خرده نانی و یا ته ماندهٔ غذایی میگشت، با خود گفتم او چه وضعی داردکه در کیسهٔ من به دنبال یک لقمه روزی است.

فقرزباله گردیسرماگرسنگیکرونا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید