مریم رجبی
مریم رجبی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

کمر درد


این درد لعنتی سر تا پای وجودم را فراگرفته است.بیچاره و ناتوان برای استراحتی اجباری،بر روی تختی چوبی دراز کشیده ام.

از عجایب روزگار است استراحتی که درد را فزون کند! باید نامش را تغییر دهند.

دردی جانکاه و خلسه آور، روانم را سِر کرده است.می کوشم با درد دوست باشم ؛اما او هنوز با من غریبه است.گمانم! این روزها زمان تنها رفیقِ شفیقم شده است. فرصتی ناب برای اندیشیدن.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید