خودتان را به خاطر اینکه سر میز شام و یا موقع بازی با بچه هاتون مدام به گوشی نگاه میکنید سرزنش نکنید! اگر موقع صحبت جدی با همسرتون مدام پستها و استوریهای اینستاگرام و گروه تلگرام رو چک می کنید باز هم خودتون رو سرزنش نکنید؛ البته تا وقتی که این کتاب رو نخوندید:) چرا که تا قبل از این فرض می کنیم شما فردی هستید که در یک جبهه جنگ در نبرد نابرابر با سربازان مسلح گیر افتاده.
یادمه یک بار در فصلنامه ترجمان مقاله ای خوندم با این عنوان که قبل از اینترنت چه کار می کردید؟ توی این مقاله اشاره شده بود به این که نسل ما آخرین نسلی هست که دوران سرگرمی و زندگی بدون اینترنت رو به یاد میاره. نسلی که به خاطر داره وقتی که اینترنت نبود (برای مادر دسترس نبود) مردم چطور با همدیگه تعامل میکردند، از حال هم دیگه خبر می گرفتند، روابط خودشان را گسترش می دادند و حفظ می کردند، در ایام فراغت و بیکاری چطور خودشون رو سرگرم و حتی کار میکردن. بچههایی که از این به بعد متولد میشن هیچکدام همچین خاطره ای ندارن.
ما اون گروهی هستیم که استفاده از گوشیهای هوشمند و اپلیکیشن های شبکه های مجازی رو با این هدف که بیایند و کنترل زندگی ما و مغز ما را به دست بگیرند انتخاب نکردیم. حتی هدف سازندگان این برنامهها و سازنده اولین آیفون (اولین گوشی هوشمند) هم چیزی متفاوت از آنچه که امروز داریم بود. فیس بوک برای جوانان و دانشجویان در سال ۲۰۰۴ تنها یکی از سرگرمی های موجود بین گزینه های دیگر بود. فیس بوک چیزی نبود که قرار بشه ساعتهای زیادی رو در اون بچرخیم. اون فقط تازگی داشت. اما سه سال بعد یعنی سال 2007 که اولین آیفون رونمایی شد قدرت این دو دست به دست هم داد. قرار بود فیس بوک جایی باشه که وقتی لازم داریم با یکی از هم دانشگاهی های قدیمی مان ارتباط برقرار کنیم بتونیم اونجا پیداش کنیم؛ نه اینکه روزی دو ساعت در بین صفحات افراد مختلف که حتی نمی شناسیم چرخ بزنیم.
آیفون هم وقتی رونمایی شد مهمترین مزیتی که برایش ذکر میشد این بود که دیگر لازم نیست یک گوشی تلفن همراه و یک آیپاد را با خودمان حمل کنیم. به قول مرحوم استیو جابز این بهترین آیپادی بود که تاکنون ساخته بودند. به همین راحتی ما به دلایلی جزئی یک سری تکنولوژیهای جدید را به زندگیمان وارد کردیم و یک روز صبح بیدار شدیم و دیدیم که آن محصولات جزئی در مرکز زندگی ما قرار گرفته اند. اگر بگوییم در حال حاضر این فناوری ها نحوه رفتار و افکارمان را به ما دیکته می کنند سخنی به گزاف نگفته ایم. تا حدی که مجبوریم فعالیت های ارزشمند مان را حذف کنیم تا بیشتر از آنها استفاده کنیم و در نهایت احساس بدی داشته باشیم که کنترل اوضاع از دستمان خارج شده است و هر روز این حس بد به شکلی خود را نشان میدهد.
اگرچه کلمه اعتیاد کمی ترسناک است اما روانشناسانی که بر روی پروژه های مرتبط با تاثیرات استفاده از شبکههای اجتماعی در زندگی ما تحقیق می کنند کار خودشان را در زمره علم اعتیاد دسته بندی میکنند. به اعتقاد آنها وقتی فرد از ماده ای استفاده میکند یا رفتاری انجام میدهد که با وجود عواقب زیان آور، پاداشهای آن انگیزهای قانع کننده برای ادامه رفتار به طور مداوم فراهم می کند؛ پس این فرد درگیر اعتیاد به مواد یا اعتیاد رفتاری شده است. نکته مهم درباره ما این است که ما با پاداش های متناوبی که میگیریم و انگیزه جلب تایید اجتماعی این رفتار نامناسب را به طور مداوم تکرار میکنیم. این دو عامل در در ادامه رفتار ما برای استفاده اعتیادگونه از گوشیهایمان خیلی اهمیت دارند.
دکمه های لایک، قلب یا ریتوییت همان کاری را انجام میدهند که قرار است به ما پاداش بدهد. پاداش هایی که پیشبینی ناپذیرند. و به گفته روانشناسان پاداشی که پیش بینی ناپذیر باشد با ترشح دوپامین بیشتر، اشتیاق بیشتری در ما برای تکرار یک عمل ایجاد میکند. و این یعنی ارسال پست در رسانههای اجتماعی نوعی قمار کردن است.
البته پاداشهای ما محدود به لایک و کامنت نمیشود. وقتی وارد یک صفحه در سایت یا یک پست مخصوص در یک صفحه اینستاگرام می شویم و سپس به راحتی لمس یک دکمه؛ با پست های جذاب مواجه و مشغول میشویم، ناگهان به خودمان میآییم و میبینیم نیم ساعت از وقتمان را برای یک کار دو دقیقه ای صرف کردهایم. در واقع همین پاداش گرفتن باعث این رفتار ما شده است در حال که از آن بیخبریم.
دومین چیزی که باعث میشه رفتار ما در استفاده از شبکه های اجتماعی شکل اعتیاد به خودش بگیره واقعیت مهمی با این عنوان است که ما موجوداتی اجتماعی هستیم و نمیتوانیم تفکر دیگران درباره خودمان را نادیده بگیریم. از زمان پارینه سنگی تا به امروز ما نیاز به تایید اجتماعی از جانب اعضای قبیله خودمان داشتیم. چون بقای ما به این بستگی داشت. بنابراین نیروی قدرتمندی در پس از اعتیاد رفتاری ما به استفاده از این شبکه های اجتماعی وجود دارد که به قرنها پیش بر می گرده و متعلق به امروز و دیروز نیست.
وقتی پستی روی اینستاگرام می گذاریم بدون تردید منتظر دریافت لایک، کامنت و بازنشر این پست توسط دوستانمان هستیم و این یعنی منتظریم که تایید اجتماعی مورد نظرمان را دریافت کنیم. (ما هم همین انتظارات را از دوستانمان داریم) و این چیزیه که اصلاً نباید آن را دست کم بگیریم. تکنولوژی در استفاده از این غریزه جلب تایید مهارت بسیاری پیدا کرده. وقتی ما کسی را در عکسهای اینستاگرام تگ یا منشن میکنیم و یک اعلان برای دوستان ما ارسال می شود آنها را به شدت خوشحال می کند. و به همین دلیل هم هست که انجام این کار در شبکه های اجتماعی روز به روز آسان تر می شه. حالا این نرم افزارها با الگوریتم های پیشرفته تشخیص تصویر تقریباً این کار را به طور خودکار انجام می دن و فقط از شما می پرسند که آیا می خواهید فلان شخص را تگ کنید یا خیر؟ به همین راحتی. و این چرخه ادامه پیدا میکنه. سرمایهگذاری بر روی توسعه این ویژگی شبکه های اجتماعی فقط برای استفاده مفیدتر نیست؛ بلکه برای تقویت بخش اعتیادآور این برنامه ها انجام گرفته.
حالا عبارت مسابقه تسلیحاتی نابرابر معنای واقعی خودش را به ما نشان داده. میبینید ما در برابر شرکتهایی که از نقطه ضعف ما در نیاز به تایید اجتماعی و علاقه به پاداش های پیش بینی ناپذیر برای به دست آوردن توجه ما استفاده میکنند؛ واقعاً بی دفاع هستیم. این غریزه و تمایل، سالیان و قرن های متمادی با ما رشد کرده و ریشه در وجود ما دارد. و اینک تاجران اقتصاد توجه دقیقاً دست روی نقاطی گذاشتهاند که به راحتی با تحریک آن ها میتوانند کنترل ما را به دست بگیرند. پس این بار که خواستید خودتان را به خاطر اسیر شدن در چنگال فناوری سرزنش کنید این نکته را به یاد بیاورید و مطمئن باشید که برای پیروز شدن در این جنگ تسلیحاتی نابرابر شما هم به یک استراتژی جدی و برنامه ریزی دقیق نیاز دارید. در پست بعدی بیشتر در این مورد صحبت میکنیم و استراتژی کارآمد مقابله با این معضل بزرگ را باهم تمرین میکنیم.