باید سریال مورد علاقه م را ببندم و بروم با دوستم در یک پیتزا فروشی زنجیره ای ناهار بخورم. یاد من باشد تا کجای سریالم را دیده م تا در تاکسی که نشسته ام به آن فکر کنم. بالاخره هر عملیاتی در زندگی ما قرار است نقشی را ایفا کند و شگرد ِ وقتی بزرگ شدی خودت میفهمی هم انگار دیگر قدیمی شده است.
یاد من باشد یادم بماند چرا به این سریال گیر داده ام، چرا دیالوگ ها را با مردم بازگو میکنم و چرا هنوز دلم میخواهد از این تاریکی که در درون من است با مردم حرف بزنم؟ یاد من باشد تا یک اندازه ای به زندگیام فکر کنم اما نباید اجازه بدهم افکار دیگران با جادوی دوربین و نور و مدیا، مرا از آن نویسنده ای که همیشه میخواستم باشم دور کند. یاد من باشد از زندگی مردمان گوناگون چیزی را به عنوان چاشنی بر دارم و غذای اصلی را از درون دل و روده خودم استخراج کنم.
یاد ِ من باشد که به دوستم بگویم چقدر لاغر شده و چقدر دلم میخواست اورا ملاقات کنم. بعدش باید یک پیتزای چرب و بزرگ سفارش بدهیم زیرا یک پیتزای کم کالری مانند ناسپاسی بزرگی در برابر مقاومت او در برابر آن همه گرسنگی به شمار می آید. باید یادم باشد نوشابه سفارش بدهم و دست آخر اجازه بدهم هر دوتای آن نوشابه ها را خودش بخورد و حواسش را پرت کنم تا به این موضوع فکر نکند که ممکن است نوشیدنیِ دیگران باعث چاقی او بشود.
باید یادم باشد حتما خودم غذا را حساب کنم تا به دوستم نشان بدهم بیکار شدنم و بیپولی های سریالی هنوز مرا تبدیل به انسانی که دیگر دوستش نداری نکرده است و دنیا هر چقدر روی شانههای من فشار وارد کند دوست تو آن کسی نیست که زانو خم کند.
یاد من باشد یک نوبتی برای چندین دکتر زانو بگیرم تا پیری دیرتر به سراغم بیاید.
یاد من باشد آدمی که هزار نوع دکتر می رود و دارو مصرف میکند همان آدمی است که تا جواب ایمیل ش یک ساعت دیر میرسد با خودش فکر میکند که کاش سال ها قبل مرده بود و دردهای این جهان برای تحمل او بسیار زیاد است. یاد من باشد یاد بگیرم تحمل کردن چیست و اصولا باید تحمل کرد یا نه. یادم باشد از دوستم در مورد تحمل سوال کنم و یادم باشد هر جوابی که بدهد را یاد نماند زیرا قرار نبود از روی دست ِ دیگران زندگی کنم.
باید یاد من باشد به حرفای تکراری دوستم گوش بدهم زیرا دوستی برای این است که ما کنار هم زندگی بهتری از داستان های تکراری بسازیم. یاد من باشد وسط حرفهایش نپرم زیرا برای هنر خوب گوش دادن ساعت ها پشت یا درون مطب تراپیست های رنگ و وارنگ نشسته ام تا خیالشان را راحت کنم بلدم به مردم گوش بدهم.
یاد من باشد من شبیه مردم نیستم یا حداقل دلم نمیخواست باشم اما کنار همین مردم خیلی دست و پا خواهم زد تا باور کنند برایم هیکلشان، صدایشان، دستختشان، گیتار زدنشان، ست کردن لباسشان، تحصیلات متفاوتشان و کتاب های خوانده و نخواندشان تا چه اندازه مهم است.
یاد من باشد فقط یک ناهار دوستانه است. شامل یک خوراک و یک دوست و خودم.
خوراک شامل پیتزای احتمالا پپرونی و دو نوشابه کوکا و یک سالاد فصل و دوستم احتمالا شامل یک لباس سرمه ای بنفش با کفش های قهوه ای و تو دختری که سریالش را دوست دارد، مردم را دوست دارد، معاشرت را دوست دارد، پیتزا را دوست دارد و متظر نشسته ببیند دیگر چه چیزی را باید یادش باشد که دوست داشته باشد.