maryamahangarisis
maryamahangarisis
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

ستاره ای در زمین ...

اپیزود دوم:

لبخند میزد اما انگار غمی در چشم هایش نهفته بود !

انگار که غم با او زاده شده بود و از عمق جانش بیرون نمیرفت ،شبیه آدم های عادی رفتار کردن برایش سخت بود دوست داشت فارغ از همه چی خودش باشد یک ادم فضایی باشد بدون قید شرط!

علاقه ی عجیبی به گل ها و گیاهان داشت مخصوصا شبدر،انگار که این گیاه ،جادویی عمیق در تارو پود برگ هایش داشت میتوانست با او انس بگیرد و مدت ها برایش حرف بزند !

شنیده بود اگر برود به سرزمین شبدر ها و در میان شبدر های چهار برگ شبدری سه برگ را پیدا کند میتواند سه ارزویش را براورده کند .

تصمیمش را گرفته بود باید میرفت، باید لا اقل سه ارزویش را در سیاره ای که در آن گیر افتاده بود براورده میکرد .

#مریم_اهنگری

مریمآهنگریشبدرسه پرستاره ای در زمین
ساکن طبقه ی هیچ جای سیاره ی خودش ! دخترکی از لحاظ شبدر ... گوینده . دوبلور . نویسنده و گاهی هم مهندس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید