ویرگول
ورودثبت نام
maryamaseman1970
maryamaseman1970
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

خاطره

سال 88بود خرداد ماه و من عضو کلوب مجازی ایرانیان بود م ان زمان هنوز موبایل های هوشمند فرگیر نشده بود

هر کس می خواست با کسی حرف بزنه باید می رفت توی یاهو قسمت اسیا سرچ می کرد هر فردی انلاین بود

بهش پیام میداد و دوست می شد

من حوصله جست و جو نداشتم رفتم کلوب مجازی ایرانیان کلی دوست پیدا کردم حرف می زدیم توی کلوب ها عضو می شدم دوستان زیادی داشتم جلسات حضوری می رفتم

انجا دیدم خانمی که شعرهای عاشقانه زیبا می گذاره و عکس یک گل پروفایلش هست خانمی 50ساله هست

خیلی برای من تعجب داشت یا اقای با خانمش امده و چقدر قربان صدقه خانمش می رفت و می گفت این جان منه من باور نمی کردم حس می کردم در جمع و حاضر اینو میگه

با نویسنده ای اشنا شدم کلی حرف زدیم اطلاعات خوبی داشت ولی تقدس نوشتن را رعایت نمی کرد

خلاصه کلوب دنیای من شده بود دوستانم خانواده من و مطالبی که می گذاشتم بچه های من

روزها می گذشت تا انتخابات 88و درگیرهای ان کلوب سیاسی شده بود همه هر چی می خواستن می نوشتن

کم کم فضای کلوب ملتهب تر و سیاسی تر می شد جناح ها با هم در گیری پیدا می کردند

یه روی امدم کلوب بسته شده بود دیگه انگار دنیا برام تیره و تار شده بود از هیچ کس تلفنی نداشتم

ای دی نداشتم روزها خیلی سخت می گذشت یاهو باز نمی شد وضعیت بدی بود

بعد از ان موقع تصمیم گرفتم اینقدر به فضای مجازی وابسته نشم چون خیلی زجر اور بود

بعد یه مدت باز شد کلوب درب و داغون شده بود دوستانم رفته بودن به سایت های دیگر

با فیلتر شکن می نوشتند فقط چند نفر مثل من مانده بودن

من هم ابان 88 از کلوب خداحافظی کردم و رفتم به دنیای دیگه .................

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید