سریال ویچر برگرفته از مجموعه کتابی به همین اسم از ساپکوفسی امسال فصل اولش بصورت یکجا از نتفلیکس اومد. از این سری کتاب بازی های ویدیویی هم ساخته شده که طرفدارهای زیادی داره. ازونجایی که من نه بازی هاشو دیدم نه کتاباشو خوندم نظر من فقط و فقط راجع به خود سریاله.
سریال سه تا شخصیت اصلی داره ویچر که یه جهش یافته است و بصورت یه مزدبگیر هیولا می کشه و از اتفاق نسلش هم رو به انقراضه (تعداد زیادی از ویچرها کشته شدن و جادوگرهایی که اونا رو تولید کردن هم از بین رفتن)، ینیفر که یه جادوگره که عملا تا آخر فصل متوجه نمیشید چقدر قدرتمنده و سیری که یه پرنسس فراریه و جادوی ذاتی خیلی قوی داره که بخاطر قانون سوپرایز به ویچر تعلق داره. طبیعتا مشخصه که این سه نفر بهم متصل ان اما ما تو این فصل فقط با سرگذشت اونها قبل از رسیدنشون بهم روبرو میشیم. سریال تو 8 قسمت عملا فقط پایه ریزی می کنه تا شخصیت ها و دنیای ویچر رو بشناسیم. این پیش مقدمه باعث میشه شما در آینده و تا فاصله فصل ها بعد ترغیب بشید دوباره فصل اول رو ببینید تا قوانین و شخصصیت ها رو دوباره بشناسید و بفهمید که خودش نقطه قوت سریال محسوب میشه.
از نقاط قوت سریال باید به بازی شخصیت هاش اشاره کرد که هیچوقت از حد استاندارد پایین تر نمیان.
بازی ینیفر و ویچر و سیری بشدت راضی کننده و دلنشینه بخصوص توی همچین نقش هایی که ازشون انتظارات زیادی هم میره. هنری کویل با بازی عالیش کاملا ویچر رو برای ما ملموس میکنه یعنی با اینکه نقش یه آدم بی احساس رو داره اما تو همون قسمت های اول شیفته اش می شید. هنری کویل رو از نقش سوپرمن در man of steel بیاد میاریم که بنظر من بهترین انتخاب برای گرالت بوده است.
از ینیفر حرفی نمیزنم چون حیفه خودتون نبینید چه غوغایی به پا کرده. بازی بقیه شخصیت ها هم خوبه اما خیلی با شخصیت های فرعی آشنا نمیشیم فقط میشناسیمشون. صحنه و جلوه های ویژه اش هم قابل قبوله (بجز اژدهای طلایی که بیشتر از اینکه ابهت اژدهاهای گیم آو ترونز و هابیت رو داشته باشه دراصل شبیه جوجه مرغ بی بال و پره!!!!) و دنیایی جادوییش هم وامدار فیلم دیگه ای نیست و بیشتر امضای شخصی خودشو داره. با وجودی که خیلی با گیم آو ترونز مقایسه میشه اما در واقع تفاوت هاش اونقدری زیاد هست که بتونه از زیر پرچم این سریال بیاد بیرون.
هرجایی که ویچر از داستان کم میاره موسیقی متنش کاملا تورو خیره نگه می داره. فیلمبرداری و خشونت بزرگسالانه اش هم برای منی که خسته از اکشن های سوسول نتفلیکس ام مایه آرامشه. قطعا سریال اصلا نیازی نمی بینه که خشونتش را از سطح بزرگسال پایینتر بیاره و البته تو این مورد زیاده روی هم نمی کنه.
یکی از نقاط عطف سریال و درعین حال کمی ضعف داشتن روایت غیرخطیشه. اگر کمی تحمل داشته باشید از قسمت سه به بعد این خط زمانی شما رو شیفته خودش می کنه و تازه یکم دستتون میاد چی به چیه. داستان سریال پیچیدگی های زیادی داره که قشنگ مغز رو درگیر می کنه. این نشون میده که نویسنده هاش که حدود هفت نفرن چقدر فسفر سوزوندن! و البته توقع ما رو برای فصل بعد بالا بردن.
چیزی که تو سریال جالبه اینه که سریال اصلا تلاش نمیکنه تورو قانع کنه و دنیاش رو برای تو باورپذیر کنه حتی وقتی گیج شدی از ماجرا، دهن کجی سریال رو میبینی که بهت میگه دنیای من عجیب و غیرمنطقیه و همینه که هست باید همینو بشناسیش قرار نیست بتونی تو واقعیت درکش کنی چون کاملا جادوییه. این کمک میکنه عیب ها و سوال های بی جواب سریال پوشیده بشه چون مخاطب قانع شده که باید دنبال دنیا بره تا اون رو بشناسه وگرنه کتاب راهنمایی برای این دنیا نیست.
برای مثال قانون سوپرایز که چندبار توی سریال ازش صحبت میشه و شما در طول سریال متوجه میشید که جزوی از قوانین خیلی مهمه این دنیاست و از درونمایه های اصلی داستان محسوب میشه. درضمن توی این سریال هاگوارتز هم داریم! البته ورژن تاریک تر و بزرگسالانه اش به اسم آروتوزیا.
The witcher