خلاصه داستان: براندون، مرد جوانی ست که تنها زندگی میکند و میل شدید غریضی او، باعث شده یک زندگی بی بند و بار و بی قید برای خودش درست کند. وقتی سیسی، خواهر او، برای چند روزی مهمانش میشود، براندون او را مزاحمی میبیند که مانع کارهایش میشود …
موضوع فیلم موضوعی است که حتی در غرب با وجود آزادی همچنان تابوست: اعتیاد به روابط جنسی. این نوع اعتیاد که بخاطر زندگی مدرن بیشتر دیده میشه موضوعی است که زندگی دوگانهای برای بازیگر فیلم، برندون ایجاد کرده. ترس از برملاشدن این راز رو میشه از نارضایتی برندون از حضور خواهرش سیسی، و یا شوکه شدنش از لو رفتن فیلمهای توی هارد کامپیوترش متوجه شد.
شرم بهنظرم صاحب یکی از بهترین افتتاحیههای تاریخ سینماست؛ دوربین از بالا روی برندون بیحرکت مانده، برندون طوری به سقف خیره شده که انگار مُرده، ظاهراً برای بیرون آمدن از رختخواب مردد است، بعد از حدود ۴۰ ثانیه، بلند میشه، دیگه برندون رو نمیبینیم، دوربین کماکان ثابته، برندون پردهی اتاق را کنار میزنه، همزمان با تابیدن نور روی رختخواب، عنوان فیلم هم نمایان میشه: Shame
چند سکانس اول کاملا منحصر به روزمرگی جنسی برندون است. دیدن انواع مختلف فیلمهای پورن با مدلهای مختلف حتی در اداره، خودارضاییهای مداوم در طول روز و ارتباط جنسی با زنهای مختلف کاملا این پیام رو به مخاطب میده که برندون حتی یک روز هم بدون این روابط نمیتونه سرکنه.
مایکل فاسبندر خیلی قشنگ این دوگانگی رو نشون میده. برعکس رفتارموقرانه ای که داره درواقع تو ارتباطش با خانمها دنبال چیزی جز یه رابطه کوتاه مدت و جنسی نیست. اینو از نگاهی که به خانم توی مترو یا همکارش داره میشه متوجه شد.
فاسبندر رو تو این فیلم بیشتر ساکت میبینیم ولی این از قدرت بازیش کم نمیکنه. مریضی جنسی بدون نیاز به دیالوگی توی نگاهش به زن ها و جوری که بهشون زل زده یا توی تکون دادن دست هاش بصورت عصبی که نشون دهنده یه وسواسه میشه دید. وسواس به تنوع و چشیدن همه چیز.
تو این فیلم با یه معتاد جنسی روبرو هستیم که مشابه همه معتادان جنسی با تنوع طلبی و عطش سیری ناپذیری روبروست که همه چیز رو امتحان میکنه و همه چیز براش عادیه. تو صحنههایی که برندون داره فیلمهای پورن میبینه صورتش خالی از هرگونه هیجانه و این نشون میده که هیچ چیزی دیگه اونو به وجد نمیاره و همه چیز براش عادیه.
با اینکه شرم، درجهی نمایش NC-17 گرفته -به این معنی که افراد پایینتر از ۱۷ سال مطلقاً اجازهی دیدناش رو ندارن- اما فیلم سرسوزنی در راستای تأیید و تکریم هرزگی و بیاخلاقی نیست چون هدف کارگردان ابداً چنین چیزی نبوده. سکانسهایی که به انحرافات اخلاقی برندون اختصاص دارن، بهجای اینکه جذاب و شوقبرانگیز نشون داده بشن اتفاقاً بسیار دردناکه و موزیکی که پلانها را همراهی میکنه هم عاطفی و غمانگیزه.
کارگردان نهایت تعریف اعتیاد رو به نمایش میگذاره: انحطاط و پوچی. اینکه اعتیاد لحظه به لحظه برندون رو بیشتر به قهقرا میبره. از زندگی آروم و بی دغدغه ای که با ورود خواهرش شروع به از هم پاشیدن میکنه و عدم تواناییش برای ارتباط عاطفی با کسی تا در نهایت تو میانه فیلم میبینیم که به بار همیشگی نمیتونه بره و با استیصال به یه کلوب همجنسگراها میره و بعد با رفتن به خونه یه فاحشه به نهایت بیچارگی میرسه و روحش به عذاب میفته. این درد و نفرت از خودش رو تو صحنه کشیدن سیگار میشه متوجه شد.
درطول فیلم ما برندون رو از دید خودش و دوستان و خواهرش میبینیم. نقشهای مکمل فقط هستند که برندون رو بما نشون بدن. حتی توی دوسه تا دیالوگ و صحنه میشه دید که دارن بهش یادآوری میکنن که چه بیماری وحشتناکی داره (صحنه جلسه توی اداره و مکالمش با دوستش که بهش میگه هاردش پر ازفیلم های نامناسبه و برملاشدن رازش دربرابر خواهرش).
علیرغم پرداختن به اعتیاد فلجکنندهی برندون شاید بشه گفت شرم فیلمی دربارهی تنهایی هم هست؛ دیالوگهای کلیدی فیلم بین سیسی و برندون یا سکانس خوندن آهنگ نیویورک تاکیدی بر این تنهاییه. غم تو نگاه سیسی و برندون موقع خوندن اون آهنگ نشون میده اونا آدم های بدی نیستند فقط شاید از جای بدی اومدن. شاید اگر زمانی تو بچگی خانواده بیشتر کنارشون بودن هیچوقت شرایط اون هارو تو دوتا مسیر که هردو تاریکه نمیزاشت. بهمین خاطر برندون از خواهرش بخاطر ارتباط با مرد متاهل عصبانیه شاید بهمین خاطر تو صحنه اخر فیلم حلقه رو تو دست اون زن میبینه و میبینیم که تعلل میکنه و بااینکه به ایستگاه رسیده هنوز نشسته برعکس اول فیلم که سریع بلند میشه و زن رو دنبال میکنه.
بیماری برندون همه ابعاد زندگیش رو گرفته. درگیری که بین دیدن خواهرش بعنوان جنس مخالف و یا عضوی از خانواده داره چیز عجب و مبهمیه که نه بهش پاسخ داده میشه و نه انکار میشه. این چیزیه که کارگردان باهاش بازی میکنه تا مخاطب ببینه ذهنش تاکجا میره. در واقع کارگردان تلاش نمیکنه داستانی بما نشون بده. برعکس تلاش میکنه بیننده رو مجبور کنه لحظه به لحظه با برندون همراه شه یا حتی یجاهایی حس کنه خودش مثل اونه برای همین برخی قسمت های فیلم مبهمه که مارو آزمایش کنه و روح و پلیدی درون ما رو بسنجه. تمام شخصیت ها به نوعی خارج از عرف پاکدامنی جامعه هستند. شاید جامعه همین قدر کثیفه و شاید همه ما تو اعماق وجودمون افسارگسیختههایی هستیم که با عرف به بند کشیده شدیم.
میانه فیلم میبینیم که برندون جلو خواهرش رسوا میشه و همه فیلمها و مجلات و... اش رو دور میریزه و بیننده نور رستگاری رو میبینه همون شب توی یه بار برندون خودش رو تو موقعیتی قرار میده گه کتک بخوره (انگار که داره خودش رو تنبیه میکنه) ولی دقیقا درهمین لحظه سقوط اصلیش رقم میخوره (رفتن به کلوب همجنسگراها و ...)
پایان فیلم باز تموم میشه. شاید بعد از سکانس گریه تو بارون برندون تصمیم به اصلاح میگیره ولی اوج داستان سکانس آخره از یه طرف نگاه برندون روی حلقه ازدواج زن و تعللش از یه طرف نگاه خیره اش مارو میزاره سر دوراهی تصمیم برندون. که البته بنظرم یه حرکت تعمدی از کارگردانه که بگه همه آدم ها از اعتیادشون نجات پیدا نمیکنند.
بازیگرها بنظرم بهترین نقطه قوت فیلم هستند. دیالوگ ها بشدت کم ان و همه چیز به فیزیک بازیگرها برمیگرده. و در راس بازی ها مایکل فاسبندر غوغا بپا میکنه.
حرکت دوربین و صحنه ها عالی و معرکه ان. بهترین هاش از نظر من:
• صحنه ای که دوربین روی فاسبندر بسته است و صدایی میاد که میگه: "تو متجاوزی و..." بعد تصویر عریض میشه و میبینیم که فاسبندر توی جلسه است.
• صحنه گریه زیر بارون برندون که همه چیش عالیه همه چیش! درد و عذاب رو قشنگ میشه تو چشمای برندون دید.
• صحنه سیگار کشیدن بعد از اون کلوپ همجنسگراها
از نکات جالب فیلم اشارات توی فیلمه که با یه سری صحنه شروع میشه و در پایان دوباره همون صحنه ها اما با بازی متفاوت نشون داده میشند. مثل:
• صحنه زن بلوند توی مترو که درنهایت هم میشه تعلل برندون رو برای پیاده شدن دید. هرچند این صحنه قضاوتش بعهده بیننده است.
• صحنه حضور پلیس توی مترو که باعث میشه برندون حس کنه خواهرش خودکشی کرده. چون تو سکانس های ابتدایی میبینیم که سیسی لب سکو ایستاده و میخواد خودش رو بندازه.
فیلم از لحاظ صحنه های جنسی بشدت بازه و صحنه ها همه عریض و باز فیلمبرداری شدن و همین باعث میشه فیلم کاملا مخصوص بزرگسال (+۱۷) باشه.
فیلم از سینمای مستقل با کارگردانی استیو مک کوئین [Steve McQueen] (کارگردان فیلم ۱۲ سال بردگی و عطش) است.
بازیگران: Michael Fassbender, Carey Mulligan, James Badge Dale
جوایز: نامزد یک گلدن گلوب و ۴۹ برد و ۸۰ نامزدی دیگر
? IMDB 7.1
? Metacritic 71
? Rotten tomatoes 78%
جمع بندی: فیلم بسیار خوش ساخته و مستقل. بازی ها فوق العاده ان بخصوص بازی مایکل فاسبندر در نقش برندون. فیلمبرداری هم بسیار مطلوبه و اگر واقعا فیلم باز و عشق سینما هستید لذت این فیلم رو از خودتون دریغ نکنید.