#مرشدومارگریتا
بعد از مدتها خوندن کتابهای روانتر و موضوعات غیرداستانی کتاب مرشد و مارگاریتا منو برد به روزی که بینوایان رو خوندم؛ نثر سنگین و توصیفات جزئی ویکتور هوگو برای من ۱۵ساله مشابه نثر بولگاکف برای من ۲۵ ساله بود.
شیطان با هیبت مرد خارجی و گربهای سیاه روی دوپا درکنارش و فاگتِ دلقک و عزازیل سلحشور، مسکو رو به آشوب میکشونند و همه ساختارهای کمونیستی روسیه قدیم رو زیر سوال میبرند. ولند جادوگر جادوهای سیاه، طمعکاری قشر مرفه جامعه و نویسندگانی که باب میل روز مینویسند و... رو به استهزا میگیره و تخریب میکنه.
و مارگاریتا، زنی که برای عشقش به مهمانی ابلیس رفت تا مرشد زندگیش برگرده و براش کنار آتش کتاب بخونه (مگه داریم ازین زیباتر!)
کتاب با نثر آرامی پیش میره و موضوعات بنظر پراکنده اند اما در قسمت های پایانی کتاب همه چیز بهم وصل میشه و معنا پیدا میکنه.
کتاب خواندنی اما سنگینه و ممکنه ازش متنفر شید یا حرص بخورید اما ما کتاب نمیخونیم که خوش بگذره میخونیم که مارو دیوونه کنه و از زیر دیوانگی به یه آدم جدید تبدیل بشیم.
.
? مرشد و مارگاریتا / میخائل بولگاکف / ترجمه عباس میلانی / نشر نو