ویرگول
ورودثبت نام
مریم کامکار
مریم کامکار
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

برادرِ پیرمردِ ماهی گیر

کتاب پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی را از روی یکی از بهترین ترجمه های آن از مهدی افشار خواندم. داستان راجع به پیرمرد ماهی گیر تنهایی است که چند سال با پسر نوجوانی همکار و همسفر و به شدت مانوس بوده است و برایش مثل پسری است که ندارد؛ اما پیرمرد اخیرا موفق به صید هیچ ماهی نشد و مردم به او برچسب «روزی بریده» زدند. پسر نوجوان با اینکه این صفت را برای پیرمرد شایسته نمیدانست و بسیار به او علاقه مند بود به اصرار مادر و پدرش مجبور به جدایی از پیرمرد و کار کردن روی قایق دیگری شد و پیرمرد تنها به دریا رفت و سه روز در قایق ماند و صیدی به دست آورد با جثه­ای ماورای تصورش و اتفاقاتی را پشت سر میگذارد که دور از تصورش نیست اما مثل جثه ی ماهی تعجب برانگیز است.

بریده ی زیر بخشی از شروع چالش پیرمرد با بردن صید خود به خشکی است که برای من تلخ ولی جذاب بود.

«...

پیرمرد گفت: « اما آدم برای شکست ساخته نشده. یه آدم میتونه نابود بشه اما نمیتونه شکست بخوره.» با خود اندیشید: «در هر حال متاسفم که آن ماهی را کشتم. حالا زمان های تلخی دارد فرا میرسد و من دیگر نیزه ندارم. آن مادر به عزاها بسیار بی ترحم و توانا و قوی و باهوش هستند. اما من از آن ها باهوش ترم و شاید هم نه. شاید فقط من بهتر از او مسلح هستم.»

با صدای بلند گفت: «پیرمرد فکرشم نکن. راه خودت رو بگیر و برو و وقتی وقتش برسه با او مواجه میشی.»

با خود اندیشید اما باید فکر کنم، چون این ماهی همه ی چیزی است که برایم مانده، این ماهی و بیس بال. نمیدانم آیا دیماگیوی بزرگ خوشش خواهد آمد چگونه مغز کوسه را نشانه گرفته ام. شاید کار مهمی هم نبود، هرکس دیگری میتوانست این کار را بکند. اما میتوانی فکرش را بکنی دست های من به همان مجروحیتی است که خارپاشنه های اوست؟

...»

جلد کتاب - ترجمه ی مهدی افشار
جلد کتاب - ترجمه ی مهدی افشار


در رابطه ی پیرمرد با ماهی صید شده ارنست همینگوی قصد دارد نظریه ای را بیان کند که در تکرار واژه ی برادر خطاب به ماهی به آن اشاره میکند. با ماهی صید شده احساس همدردی و برای گرسنگی اش دلسوزی میکند اما مصمم، مجبور، مصرانه و البته نجیبانه میخواهد او را بکشد و به خشکی ببرد. همینگوی در این داستان در واقع جهانی را به تصویر میکشد پر از متانت و زیبایی و حس برادری بین موجوداتش.

ترجمه ی مهدی افشار از کتاب پیرمرد و دریا سه بخش مفصل دارد. بخش اول سخن مترجم است که انگیزه ی اصلی من از ادامه دادن کتاب همذات پنداری با احساسی بود که مترجم از رابطه ی پیرمرد و پسرک دریافت کرده بود و به زیبایی شرح داده بود. بخش دوم متن داستان بلند همینگوی است به غایت زیباست و سوای قصدی که نویسنده از بیان آن داستان داشته یک رمان جذاب و دل نشین و سرگرم کننده و الهام بخش است و بخش سوم سه نگاه مختلف به این داستان بلند از همینگوی و داستان های دیگر اوست و شخصیت نویسنده و حال و هوای نوشته ها و داستان هایش را تا حد مطلوبی برای مخاطب شرح میدهد.

خواندن این کتاب را به جهت ارزش ادبی آن، زیبایی روایت، ترجمه ی روان و دلنشین و همچنین مقدمه ی زیبای مترجم توصیه میکنم.

این یادداشت را برای چالش کتابخوانی طاقچه در آخرین روز سال 1401 نوشتم. امیدوارم با خواندن آن وقتتان را تلف نکرده باشید (:

https://virgool.io/p/m5eq8b9jezoa/%C2%AB%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%C2%BB%D8%B1%D8%A7%D8%A7%D8%B2%D8%B7%D8%A7%D9%82%DA%86%D9%87%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/95807
پیرمرد و دریاارنست همینگویمهدی افشارچالش کتابخوانی طاقچه 1401چالش کتابخوانی طاقچه
عالم از ناله ی عشاق مبادا خالی/که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید