احتمالا همهتون تو برههای از زندگی، مجبور به تعامل با آدمای مزخرف شدین. منظورم آدمهائیکه به راحتی به بقیه اهانت میکنن، تحقیر و توهین ورد زبونشونه، احترامی برای حریم خصوصی کسی قائل نیستن، اشتباهاتشون رو گردن بقیه میندازن یا با زرنگ بازی میخوان از بقیه منفعت کسب کنن. خلاصهش اینکه این آدمها، با دیگران مثل یه تیکه آشغال برخورد میکنن، که در بهترین حالت ممکنه، نتیجه عدم آگاهی از پیامدهای رفتارشون رو بقیه باشه، یا دلیلش این باشه که بقیه براشون پشیزی اهمیت نداره! واکنش معمول و طبیعی در برابر همچین برخوردهایی، مقابله به مثل کردنه، اما متاسفانه، این دست واکنشها، صرفا به این چرخه پرخاشگری سرعت میده و تشدیدش میکنه. چون این آدمها اونقدر می تونن وقیح و بیشرم باشن که با روشهای غیراخلاقی شما رو بیارزش کنن که در نهایت یه چیزی هم طلبکارشن. پس برخورد هوشمندانهای که میتونه در چنین موقعیتهایی ورق رو برگردونه چیه؟
اجازه بدین براتون یه مثال بزنم؛ خود من وقتی سنم کمتر بود و تجربه زیستی کمی داشتم، در برابر اینجور آدمها حسابی کلکل میکردم یا اگه اعصاب طرف خیلی قاطی بود، در مقابلش تسلیم میشدم و سکوت انتخابم بود. اما بعد از سالها کار و تجربه، روشم تغییر کرد. همین چند وقت پیش، عزیزی در پاسخ به یکی از استوریها، همچین دایرکتی بهم داده بود: «چاوشی، تو خیلی آدم نادونی هستی، هیچی حالیت نیست و لعنت به دانشگاهی که به تو مدرک داده» جواب منم این بود: شما کاملا حق داری که با محتوای مطالب من مخالف باشی؛ ولی بعید میدونم که این طرز گفتار، شیوه درستی برای بیان نظرتون باشه؛ حداقل تعریف من، از یک گفتگوی عاقلانه و محترمانه این نیست. تعریف شما چیه؟ راغبم تا نظرتون رو در این رابطه بدونم؟ در واقع، من تلاش کردم که مکالمه جدیدی شروع کنم، بحث رو از موضوع اولیه خارج کنم و به جاش، مخاطبم رو ترغیب کنم تا در مورد لحن و شیوه بیانش یکم فکر کنه. در واقع، به جای شعلهور کردن آتیش اون موقعیت، صرفا در مورد برداشتی که از صحبتش داشتم (اینکه با محتوای مطلب من مخالفه) و واکنش خودم (گفتگوی عاقلانهتر) اظهار نظر کردم. روش من جواب داد و ایشون در پاسخ به من نوشت: خب نه، فقط به نظر من، مطالب شما اشتباهه. منم منابع مطلبم رو براش فرستادم و ایشون در جواب، عذرخواهی کرد.
یا هفته پیش، دوستی بهم پیام داده بود که «دکتر چاوشی، متنفرم ازت. تو باعث شدی دوست دخترم ازم بکنه و باهام بهم بزنه! مادرتو (بوق)» خب اگه آدم سابق بودم، احتمالا بهش میگفتم خب دمش گرم که از آدم بیشعوری مثل تو جدا شده! دم منم گرم که نذاشتم زندگی یکی با پای ابلهای مثل تو هدر بشه! خب همچین واکنشی طبیعتا تامل و تفکر رو در اون بر نمیانگیزه! اونم گاردهاش با چنین حرفی بالا میاد و خشمش برانگیخته میشه در پاسخ، هفت پشتم رو به توپ میبنده! ولی الان چه جوری واکنش نشون میدم: بهش گفتم، دوست خوبم، حتما حق داری ازم متنفر باشی، تنفر بخشی از احساسات بشریه، منم خیلی وقتها از آدمها بیزار میشم، تو هم به راحتی میتونی از من متنفر باشی! هیچ اشکالی نداره، ولی یه سئوال تو سرم اومد، من اگه از کسی متنفر باشم، احساساتم رو هرگز بهش نمیگم، خیلی جالبه که تو احساس بدتو بهم گفتی، ممنون بابت اعتماد و صمیمیتت. بعدش برام عکسیه گل رز فرستاد و ماجرا فیصله پیدا کرد.
اما مشکل اینجاست که مثالهای بالا، فقط نمونهی گذرا از اینجور رفتارهاست؛ موضوع اینه که اگه با کسی رو به رو باشیم که همچین برخوردهایی، قسمتی از شخصیت و کاراکترش باشه، اونوقت تکلیف چیه؟ متاسفانه این افراد، استادانه بلدن از واکنشهای زننده خودشون دفاع کنن و اونها رو در ظاهر کاملا منطقی جلوه بدن. ولی تو عمق وجودشون کاملا واقفن که همه این رفتارها در جهت پیش برد اهدافشونه! اونا عمیقا باور دارن که باید عوضی باشی تا بتونی دوام بیاری! شعارشون اینه: از روی همه رد شو، تا از روت رد نشن! به همین دلیل، در مقابل اینجور آدمها باید سعی کنید راه هوشمندانهای برای به چالش کشیدن رفتارهای ناشایستشون پیدا کنید. مثلا اینجوری بهش بگید: «تصور من این بود که تو باهوش و خلاقی هستی؛ مطمئنم میتونی راه بهتری جز تخریب بقیه، برای رسیدن به نتیجه دلخواهت پیدا کنی».
حالا فرض کنید این شخصیت مزخرف، رئیس شما باشه و امکان برقراری مکالمه پایا پای وجود نداشته باشه. در این جور موارد دو راه وجود داره؛ اول اینکه وابستگی و تعامل با این فرد رو به حداقل برسونید تا راه آسیب بسته بشه یا وابستگی اون رو به خودتون افزایش بدید. وقتی محتاج حضور شما باشه، احتمال توهین و بدرفتاریش هم به حداقل میرسه.
و در نهایت، اگه همه راهکارهای بالا به بن بست رسید، وانمود کنید که متخصص بررسی گونهای از انسانهای مزخرف هستین که خیلی شانس آوردین دارین این نمونه دیدنی، شگفتانگیز و در حال انقراض رو از نزدیک مشاهده میکنید!