زمستون بود تو خیابونای انقلاب با دوستم قدم میزدم تا کتاب کنکور کارشناسی مهندسی نرم افزار پیدا کنم ، چشمم خورد به یه کتابی به اسم چگونه رنج بکشیم؟ کتاب نوشته کریستوفر همیلتون با شش تا چاپ بود ، نویسندشو نمیشناختم اما نوشته روی پشت کتاب نظرمو خیلی جلب کرد نوشته شده بود :
هرقدر ثروتمند باشیم و هر تعداد که رفیق شفیق داشته باشیم باز درد از دست دادن ، شکست دادن یا نا امیدی را در زندگی می کشیم واکنش معمول این است که رنج را به بهترین شکل معمول تاب بیاوریم و زندگیمان را از سر بگیریم اما راه حل کریستوفر همیلتون برای حل این مشکل متفاوت است ، او با تمرکز بر رنج حیطه خانواده ، عشق ، بیماری و مرگ ، راه های سازنده ای را بررسی می کند تا با کمک آن رنج ها را بپذیریم و از این روش بینشی منحصر به فرد نسبت به شرایطمان پیدا کنیم
بیشتر از هر چیزی واقع گرایی این کتاب نظر مرا به خود جلب کرد و انرژی پوچی که کتاب های قانون جذبی به انسان می دهد دور بود و در کنار واقع گرایی نویسنده زندگی را به صورت الهام بخشی نشان می دهد تا دیدگاه جدیدی نسبت به درد داشته باشیم و پذیرش دردهای زندگیمان راحت تر باشد
این کتاب 4 فصل دارد که من از هرفصل مطالب مهمش را با شما به اشتراک میگذارم .
از رنج نمی توان اجتناب کرد ، هیچ کاری از دستمان برنمی اید تا بتوانیم کاملا از آنها فرار کنیم ، ولی این فکر نه تنها فکری بدبینانه نیست بلکه بسیار رهایی بخش است چون امکانی فراهم می کند تا چشم اندازی واقع گرایانه نسبت به خودمان پیدا کنیم و خیلی منطقی فکر کنیم واقعا چه کاری از دستمان بر می آید تا رنج های زندگی را درک کنیم و در جت درست مورد استفاده قرار دهیم .
ذهن انسان پذیرنده منفعل اطلاعات از دنیای بیرون نیست و اطلاعات را به صورت خنثی و بی طرفانه ثبت نمی کند برعکس نیرویی فعال است که زندگی مستقل خودش را دارد و مثل یک جانور سرکش و مخرب است :پرانرژی پرشور و حرارات و همواره درحال حرکت . ذهن انسان تحمل قیدو بند را ندارد و می کوشد گستره اش را فراخ کند ، عملا در گذشته و آینده زندگی می کند و در مورد آنچه اتفاق افتاده فکر می کند و خودش را به سمت برنامه ها ، طرح ها ، آرزوها و اهداف بالقوه می راند ، خلاصه که ذهن انسان تشنه است .
انسان ها از جایی که خیلی تشنه اند ، حس می کنند مرکز هستی شان به نوعی پوچی و تهی است ، همانطور که وقتی گرسنه هستند حس می کنند که شکم شان خالی است ، افراد از لحاظ روحی و روانی به یک اندازه در مقابل این تهی بودن حساس نیستند و به شیوه یکسان با آن برخورد نمی کنند ، اما کمابیش بی قراریم و دائما دنبال چیزی می گردیم تا زندگی مان را با آن پر کنیم "بلز پاسکال می گوید " انسان ها به این دلیل بدبخت هستند که نمی توانند در یک اتاق آرام بگیرند . اگر تلاش کنند که تنها در یک اتاق آرام بگیرند تهی بودن زندگی را دقیقا درک می کنند ، حس میکنند ظرف های خالی هستند که نمی توانند خالی بودنشان را تحمل کنند . در نتیجه ما تمام مدت میخواهیم حواس خودمان را پرت کنیم نیاز داریم زمان مان را پر کنیم .
تمام کارهای انسان اساسا شکلی از پرت کردن حواس هستند تلاشی برای اینکه خودمان را از شر تهی بودن خلاص کنیم ، اما حتی اگر از این چشم انداز نگاه نکنیم باز نمی توانیم انکار کنیم که بسیاری از فعالیت های انسان اشکالی از پرت کردن حواس هستند .شاید از بهترین نمونه های حواس پرت کردن خودخواسته در عصر مدرن در اغلب موارد استفاده از فناوری باشد که احاطمان کرده است - تلوزیون ، فیلم ، اینترنت و تلفن همراه و غیره ، این فناوری ، علی رغم اینکه در بسیاری از موقعیت ها مفید است فوق العاده حواس پرت کن می باشد
به هرحال ما به شیوه های مختلف حواسمان را پرت می کنیم و شاید بتوان گفت که مشکلات جوامع امروزی ، اعتیاد به مواد مخدر و الکل ، قمار ، فربهی ، پورنگرافی و غیره - در واقع تلاش هایی هستند برای پر کردن فضای تهی که تسخیرمان کرده است
این محتوا ادامه دارد ...