«سلام.
من مریم راد هستم و از امروز تصمیم گرفتم دریچهای به دنیایم باز کنم. دنیایی که میان بوی چوبهای اره شده و صدای چکشهای پدربزرگم گذشت. پدربزرگ من یک نجار بود؛ از آنهایی که به چوبها شخصیت میداد. او همیشه میگفت: «چوب دروغ نمیگوید، اما آدمها چرا...»
من در میان روزمرگیهایی که گاهی راه نفسم را میبندند، یاد گرفتم که بنویسم. نوشتن برای من فرار نیست، بلکه پیدا کردنِ قدرت و صدایی است که سالها پنهان مانده بود. اینجا قرار است روایتگرِ درامهای واقعی باشم؛ قصههایی از شرافت، از اعتمادهای شکسته شده و از حقایقی که در رگ و پیِ زندگی ما جریان دارد اما کسی آنها را نمیبیند.
این اولین قدم من است برای اینکه ثابت کنم کلمات، قدرتمندتر از هر محدودیتی هستند. اگر به دنیای قصههای واقعی و آدمهای خاکستری علاقه دارید، باممن همراه شوید.»