Maryam
Maryam
خواندن ۱۱ دقیقه·۱ سال پیش

خلاصه کتاب وضعیت آخر

یادداشت در مور کتاب وضعیت آخر

این یک کتاب روانشناسی البته نه مدل کتاب های روانشناسی که الان خیلی باب شده و بیشتر مارکتینگ هستن.

خود نویسنده کتاب اصرار داره که کتاب باید از ابتدا خونده بشه و اگر شما جز افرادی هستین که گاهی فصل آخر کتاب رو اول میخونید تا بدونید دقیقا چه اتفاقی میفته باید در مورد این کتاب از این کار صرف نظر کنید علت این اصرار هم این هست که در فصل های اول مفاهیمی رو بیان میکنه و توضیح میده که با مفاهیمی که میشناسیم متفاوته.

که البته گفتن این موضوع خالی از لطف نیست که بحث اصلی در واقع از فصل دوم شروع میشه

سه مفهوم مهم والد،کودک و بالغ در فصل دوم توضیح داده میشه که تا انتهای کتاب در مورد آنها صحبت میشه و مهمه که ما درک درستی از این مفهوم داشته باشیم.

والد: در واقع اون مفهومی که ما در ذهنمان داریم نیست در واقع به رفتارهایی گفته میشه که والدین با کودک دارن(1 تا 5 سال اول زندگی مد نظر هست)و این ها در ذهن کودک ذخیره میشه و در بزرگسالی از اون ها به صورت ناخودآگاه استفاده میکنه مثل حافظه کامپیوتر که داده هایی رو در اون ذخیره میکنیم و اون در موارد نیاز از اون اطلاعات استفاده میکنه.

کودک در واقع احساساتی هستن که خود فرد در دوران کودکی (1 تا 5 سال اول زندگی مد نظر هست) نسبت به مسائل و رفتارها تجربه میکنه و در ذهنش ذخیره میکنه و این اطلاعات هم در بزرگسالی مورد استفاده ناخودآگاه فرد هستن.

بالغ:این مفهوم خیلی مهمه چون ما بالغ رو شخصی میدونید که در دوران بزرگسالی و در این کتاب بالغ از زمانی در نظر گرفته میشه که کودک وارد جامعه میشه مثلا وارد مدرسه میشه و در اونجا دیگه خودش با خیلی از مسائل روبرو میشه و برای آنها تصمیم میگیرد و یا مجبور میشه که احساساتی رو تجربه کنه و یا مسئولیتی رو خودش به تنهایی به انجام برسونه.

در فصل بعدی نویسنده بیان میکنه که با توجه به سه مفهومی که بیان شد هر فرد 4 تا حالت از زندگی رو ممکنه تجربه کنه

حالت اول: تو خوبی من خوب نیستم

این حالت اوایل زندگی کودک رو شامل میشه که کودک به خاطر ناتوانیی که داره خودش رو خوب نمیدونه و دیگران رو که او رو در آغوش میگیرن و نوازش میکنن رو خوب میدونه.

حالت دوم:من خوب نیستم تو خوب نیستی

این حالت معمولا از سال دوم زندگی به بعد اتفاق می افته و برای کودکانی هست که با خانواده های سرد و بیروح سروکار دارن و تنها در زمان نوزادی که کودک بهشون نیاز داشته نوازشش کردن و یا اون رو درآغوش گرفتن و بعد از اون این نیاز کوک رو نادیده میگیرن در اینجا ذهن کودک این طور تحلیل میکنه اگر من ناتوانم و خوب نیستم تو هم که نیازهای من رو برآورده نمیکنی خوب نیستی

حالت سوم :من خوبم تو خوب نیستی

این حالت بیشتر در کودکانی دیده میشه که مورد خشونت های خانگی شدید قرار گرفتن مثل مواردی که حتی کودک دچار شکستگی دنده ها یا استخوان دست و یا پا شده در این موارد کودک میدونه اون بی گناه بوده و خودش رو خوب میدونه اما بزرگسال یا بهتر بگم دیگران رو که به اون آسیب رسوندن بد میدونه این مدل زندگی متاسفانه باعث میشه فرد جنایت های وحشتناکی رو انجام بده و از کارش هم پشیمون نباشه چون خودش رو خوب و دیگران رو بد میدونه مگر اینکه از اون اطاعت کنن.

حالت اخر و چهارم:من خوبم تو خوبی

این وضعیت که به اون امید داریم دیگه بر اساس احساسات نیست بلکه بر اساس تفکر و ایمان و عمل بوجود می یاد دراین حالت ما تصمیم میگیرم که وارد این وضعیت جدید بشیم و نویسنده تاکید داره بر این موضوع که فراموش نکنیم این یک وضعیت انتخابی نه یک احساس.

در فصل بعد نویسنده به موضوع تغییر اشاره میکنه واینکه اصلا ما میتونیم واقعا تغییر کنیم در سه حالت انسانها معمولا به تغییر فکر میکنن اول افرادی که به ته خط رسیدن، دوم کسانی که احساس پوچی میکنن ویا خستگی روحی و فکری دارن مورد سوم مکاشفه ناگهانی.

و نتیجه گیری نویسنده در هر سه این موارد اینه که فرد بالغ میتونه تغییر ایجاد کنه که کار راحت و ساده ای نیست

در فصل بعد در مورد تحلیل روابط متقابل صحبت کرده چندین مکالمه رو مثال زده که در اون شما میتونید نقش هر کدوم از والد،کودک و بالغ رو در مکالمات مختلف مقایسه کنید و متوجه بشیم که خودتون و دیگران در طول روز چقدر از این نمونه مکالمات رو دارید

در فصل ششم کتاب این موضوع مطرح میشه که ما با هم فرق داریم چون هر کدوم از ما از سه بخش مختلف والد،کودک و بالغ تشکیل شدیم و در مواردی والد فرد قوی تر عمل میکنه در مواردی کودک و گاهی بالغ که در واقع به این وضعیت آلودگی بالغ گفته می شود مورد بعدی در این زمینه تفکیک و جداسازی به این معنی که والد کودک رو نادیده میگیره و یا کودک والد رو مثال هم برای بالغ الوده شده باوالد و نادیده گرفتن کودک درون فردی هست که تا دیر دقت سر کار و کار و تجارتش همه چیز این فرد هست و اگر تفریح و سرگرمی رو خانوادش برنامه ریزی کنن با بی حوصلگی با اون ها برخورد میکنه چون والدین سختگیری داشته و احتمالا جملاتی مثل ساکت شو و به اتاق برو یا بزرگ شو و یا چند بار باید بهت بگم رو در کودکی زیاد شنیده اگر بالغ این فرد به والد آلوده نباشه و بتونه بهش غلبه کنه میتونه وقت بیشتری رو به خانواده اختصاص بده بدون عذاب وجدان

گاهی بالغ به کودک آلوده میشه و والد رو نادیده میگیره که این فرد در واقع بدون احساس و برای جامعه مضر برای اینکه بدونیم فردی دارای والد هست و یا نه باید دید احساساتی مثل شرم،ندامت،خجالت زدگی و…. رو داره یا نه برای این افراد بالغ باید بسیار قوی وارد عمل بشه تا بتونه دوباره این احساسات رو فعال کنه که فرد بتونه زندگی خوبی رو برای خودش بوجود بیاره

گاهی بالغ از رده خارجه وفرد آشفتگی شدیدی بین .والد و کودک داره که این افراد معمولا افراد روانی هستن و باید تحت درمان قرار بگیرن.

جمع بندی این فصل اینه که ما به خاطر محتواهای متفاوتی که در والد،کودک و بالغ داریم با هم متفاوت هستیم.

در 3 فصل بعدی کتاب در این مورد صحبت میشود که رابطه این سه محتوا(والد کودک بالغ) با ازدواج یا برخورد با کودکان و نوجوانان به چه شکل است

در مورد ازدواج دو فرد که هریک دارای داده ای متفاوت و عظیمی از والد و کودک خود هستند با هم وارد رابطه ای بسیار پیچیده میشن که اگر بالغ آنها نتونه تعامل درستی بین داده های فعلی و داده های قبلی ایجاد کنه به سرعت این رابطه دچار مشکل و حتی در موارد زیادی باعث از هم گسستگی این رابطه می شود اگر فردی نتواند به کودک درونش غلبه کنه و کودک درون تصمیمات را بر اساس داده های گذشته بگیره یا والد غالب باشه مشکلات بسیاری را بوجود میاره پس قبل از ازدواج باید هر دو طرف در این زمینه اطلاعات بدست بیارن و با آگاهی وارد رابطه بشن.

در فصل بعدی نویسنده قصد دارد تصویر روشنی از فرزند پروری با مفاهیم والد،کودک و بالغ را نشان بده

در ابتدا نویسنده سعی داره با بیان اینکه کودکان امروز همواره با اطلاعات محاصره میشن و مثل گذشته فضای زیادی برای بازی و سرگرمی ندارن و یا حتی بسیاری از آن ها خواهر و برادر هم ندارن قبل از تجربه دنیای کودکی وارد دنیای خشن واقعی میشن از رسانه ها در مورد جنگ میشنون فیلم های سینمایی جنایی میبینن و این کار را برای والدین سخت میکنه که چطور با کودکان خودشون برخورد کنن اولین قدم رو آشنایی والدین با والد و کودک و بالغ میدونه که وقتی با این مفاهیم آشنا باشن بالغ میتونه قدرتمند تر عمل کنه و حتی قبل از تولد فرزند بتونن منطقی تر برخورد کنن گام بعدی در مواجه با فرزند که هم باید به اون آموزش داد و هم خودشون آشنا باشن و سعی کنن حتما بالغ خودشون فعال باشه تا اینکه کودک، کودک در مقابل فرزندشون قرار بگیرن که حتی باعث لجبازی و یا آسیب به فرزند بشه که خودش رو دست کم بگیره بخصوص زمانی که وارد مدرسه میشه اگه والدین درست برخورد کرده باشن فرزند آماده است تا بالغش رو رشد بده اما اگر درست برخورد نشده باشه و آسیب دیده باشه در حالت من خوب نیستم تو خوبی قرار داره و مدام خودش رو دست کم میگیره و یا ممکنه حتی خودش رو احمق بدونه که این باعث میشه بالغش رشد نکنه و آسیب های بدی رو تجربه کنه و حتی باعث عدم موفقیت فرد هم بشه.

در مورد نوجوان ها شرایط فرق میکنه خانواده ها باید تلاش کنن اون حس شدید پدرانه و مادرانه رو کنترل کنن چرا که فرزندان دیگه کودک هایی بدون تجربه نیستن بلکه بالغ اون ها هم رشد کرده و با تجربیات خودشون تصنمیم میگیرن بهتره والدین طبق روابط قراردادی عمل کنن هم اجازه بدن نوجوان صحبت کنه و نظراتش رو بگه و هم اونها خواسته های واقع گرایانه و محدودیت های واقع گرایانه داشته باشن و گفتگوی بین اونها گفتگوی بالغ بالغ باشه.

بچه های کتک خورده که در حالت بسیار خطرناک من خوبم تو خوب نیستی قرار دارند به صورت وحشتناکی در والد خودشون در زمانی که کتک میخوردن ضبط میکنن که من هم اگر بزرگ بودم میتونستم تو رو بزنم یا بکشم و کودک درون اون ها احساس خشم ترس،وحشت و نفرت رو ضبط میکنه این کودکان اگر به صورت متمرکز درمان رو در دوران بلوغ دریافت نکنن برای جامعه خطر بسیار بزرگی خواهند بود.(از این روش حتی برای کودکان با ضریب هوشی پایین تر هم استفاده شده و نتیجه رضایت بخشی داشته)مساله مهمی که در این فصل به اون اشاره شده این که باید از جایی که هستیم شروع کنیم چون نمیتونیم گذشته رو تغییر بدیم ولی با رشد بالغ میتونیم گذشته رو از حال جدا کنیم.

فصل بعد به موضوع والد بالغ کودک و نوجوانان توجه کرده نوجوانان به دلیل سن بحرانی که دارند ممکنه براشون سختتر بشه که بتونن بالغ درنشون رو بیشتر آزاد بزارن و معمولا کودک درون سعی میکنه اونها رو در کنترل داشته باشه و از طرفی به علت وابستگی قانونی و اقتصادی نمیتونن خودشون تصمیم بگیرن به همین دلیل که احساس میکنن بدون هدف و برنامه خاصی این دوره زندگیشونو بگذرونن و وقتی از این وابستگی رها میشن حس بی هدفی دارن مشکل دیگه در این دوران اینکه که روابط اونها با پدر و مادرشون هنوز به شکل والد و کودک و همین باعث میشه خیلی کمتر باهم به توافق برسن و اگر با مفاهیم بالغ والد و کودک هم نوجوان و هم والدینش آشنا باشن میتونن این روابط رو به بالغ بالغ تبدیل کنن و نتیجه رضایت بخشی داشته باشن.

فصل بعدی عنوان جالبی داره چه زمانی درمان لازمه؟

با یک مثال ساده این بحث توضیح داد شده کسی که پاش پیچ خورده بدون کمک پزشک هم درمان میشه فقط باید موقع راه رفتن یه خرده دقت کنه اما کسی که پاش شکسته درمان براش ضروریه در مسائل روانی هم اوضاع به همین منوال پیش میره کسی ممکنه آسیبی رو تجربه کرده باشه ولی خودش از پسش بربیاد و بتونه مشکل حل کنه ولی گاهی فرد دیگه نمیتونه نقش اجتماعی یا وظایفشو درست انجام بده مثلا یه مادر نمیتونه مثل یک مادر رفتار کنه و حتی در موارد حاد تر ممکنه فرد دست به قانون شکنی بزنه ولی چیزی که قابل تامل اینکه رفتن پیش روان پزشک و بیان مشکلات کار خیلی سختیه. حتی اگر فرد قانع بشه که بره پیش روان پزشک مشکلات مهمی مثل هزینه های بسیار بالا و زمان زیادی که فرد باید برای درمان بزاره باعث میشه خیلی ها نتونن از پس درمان بر بیان.

نویسنده کتاب پیشنهاد درمان گروهی رو داده البته که ایراداتی رو هم در مورد درمان های گروهی سنتی گرفته و گفته نباید به افراد برچسب زد و گروه هایی رو پیشنهاد داده که افراد بتونن با تحلیل والد،بالغ،کودک همدیگرو درک و مشکلات رو در حضور روانپزشکی که خودش هم گاهی اجازه بروز کودک درونش رو میده حل کنن چون اون رو در جایگاه والدنمیبینن اون هم فردی مثل اونهاست.پس درمان راحت تر میشه.

فصل بعدی به موضوع:والد بالغ کودک و ارزش های اخلاقی اشاره داره.

در این فصل نویسنده با بیان میکند که ارزش های اخلاقی از طریق والد به انسان منتقل میشود به نکته بسیار مهمی اشاره دارد و آن این مطلب که ارزش اخلاقی از فرهنگی با فرهنگ دیگر متفاوت و حتی با اشاره به برخی نظریات که دیگران بیان کردن که ارزش اخلافی چیزیه که فرد آن را درست میدونه و این نظریه رو با چالش مواجه کرده که اگر این نظریه رو بپذیریم پس اگر فردی قتل های زیای رو انجام داده و از نظر خودش درست بوده پس با ارزش های اخلاقی فرد همخوانی داشته آیا کسی اینو میپذیره قطعنا نه.در پایان بیان کرده که اگر ما در جوامع مون میخوایم انسان های مسئولیت پذیری داشته باشیم باید بدونیم گذشته اونها چطور بوده و بتونیم والد آن ها رو تحلیل کنیم و بعد بالغ اونها رو رها کنیم و آزادی بهش بدیم تا بتونه تصمیم درست رو با توجه به ارزش ها و اخلاق که این نکته رو بیان میکنه که من مهم هستم تو هم مهم هستی بگیره.

فصل آخر کتاب در واقع آرزوی نویسنده برای اداره جهان و روابط سیاسی که به نظر بعید میاد به حقیقت بپیونده پس اگر نخونید هم چیزی رو از دست نمیدید.

کودکوالدفرزند پروریخلاصه کتاب
یادداشت در مورد کتاب هایی که میخونم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید