مریم سیدی
مریم سیدی
خواندن ۷ دقیقه·۳ سال پیش

دو هفته کرونا با شما چه می‌کند؟

دقیقا تو همون روزایی که بدن درد و حالت تهوع خرخرمو گرفته و بی‌حوصلگی امانمو بریده بود تصمیم گرفتم این تجربه رو در قالب یک رمان دویست صفحه‌ای با جهان شریک بشم. با یه عنوان جوجو مویزی مثل "من پس از کرونا" رمانمو راهی بازار کنم و بشینم منتظر یه اقتباس سینمایی با بازی امیلیا کلارک نازنین! اما خب فعلا که فرصت و تمرکز کافی برای شروع رمانم رو ندارم به یه مطلب جمع و جور تو ویرگول بسنده می‌کنم تا ببینم نشر آموت علاقه‌ای به چاپ این کتاب نشون می‌ده یا نه؟!

همه چیز با یه بدن درد ساده شروع شد!

همه چیز با یه بدن درد ساده شروع شد! این واقعا کامل‌ و درست‌ترین توصیف من از شروع ماجراست! توی این مدت که به خاطر رفت و آمدم به محل کار مجبور به استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی بودم از این بدن دردا کم تجربه نکرده بودم! عموما هم با یه لیوان آب زرد چوبه قال قضیه رو می‌کندم و خیلی تحویلشون نمی‌گرفتم! اما ای دل غافل که این یکی شروع یه ماجرای درست و حسابی بود! بذارید یه جور دیگه تعریف کنم:

پنجشنبه ظهر من یک قرقاول سرحال و سرزنده بودم و پنجشبه شب یک کفتر تیر خورده‌ی خسته! همه چیزخیلی ناگهانی اتفاق افتاد! اولین علامت من از کرونا بدن درد بود! خستگی شدید به طوری که جز افتادن روی تخت و تماشای بیگ بنگ تئوری و سر کشیدن آب پرتقال قادر به پیاده سازی هیچ برنامه‌ی دیگه‌ای نبودم! بدن دردِ پنجشنبه، جمعه با چشم درد و گلو درد همراه شد! نصف بیشتر روز رو خواب بودم و حتی به قیمه بادمجون در معیت یک کاسه سالاد شیرازی هم بی‌توجهی کرده و میلم به غذا به شدت کم شده بود! علائم که بالاتر می‌رفتن وحشت بیشتر وجودمو می‌گرفت و از اونجایی که جز اینترنت دسترسی به چیزی نداشتم به گوگل سری زده و مطمئن شدم که به روزهای پایانی زندگیم نزدیک و نزدیکتر می‌شم! جز گوگل با پدیده‌ای به اسم 4030 هم آشنا بودم شماره‌ای که بهشون زنگ می‌زدی علائمتو می‌گفتی و میفهمدی کرونا داری یا نه! خلاصه بعد از اینکه خط پایانی وصیت‌ناممو نوشتم شماره رو گرفته و مشاورین عزیز 4030 گفتن که علائم شما به احتمال هشتاد درصد علائم کروناست و قرنطینتو شروع کن دوست عزیز!

درک کرونا شروع بدبختی!

حالا که ابر و باد و مه و خورشید و فلک خبر از کرونایی بودن من می‌دادن ماجرا تازه شروع شده بود! با زدن دو لایه ماسک، بستن در اتاق و قطع کردن ارتباطم با سایر اعضای خانواده آغاز و کار به دو هفته حبس شدن در اتاق کشیده شده! دو هفته‌ای که قیافه‌ی هیچ آدمی رو ندیده و نزدیک‌ترین برخوردم با جامعه شنیدن صدای بچه‌هایی بود که پایین پنجره اتاقم گل کوچیک می‌زدن!

غذا سر ساعت‌های خاصی پشت در اتاقم قرار می‌گرفت، دستشویی رفتن به خاطر الزام به ضدعفونی کردن فضا سه برابر تایم عادی طول می‌کشید، حق تردد توی حال آشپزخونه و سایر اتاق‌ها ازم گرفته شده بود، لباس‌های نشستم توی روزهای خاصی داخل مشما به بیرون فرستاده شده و به شکل پک شده بهم برگردونده می‌شدن، مایعات بخش جدایی ناپذیر زندگیم شده و ارتباطم با اعضای خانواده نه با کلام بلکه از طریق چت در شبکه‌های اجتماعی صورت می‌گرفت! این‌ها فقط بخش کوچکی از ماجرا بودن!

کم حوصلگی و از دست دادن میلم به غذا بخش دیگه‌ی ماجرا بود! چیزی که توی این دو هفته به خوبی درک کردم این بود که خود بیماری یه طرف شرایط روحیت یه طرف دیگه! تصور اینکه از جهان و پیشرفت‌های دنیا عقب افتادم و مثل یک گرگ زخمی داخل یک چاله گیر کردم مثل مته مغزمو سوراخ کرده بود! جز این، تماشای ظروف کثیف غذا و لباسای نشسته‌ام که جاجای اتاقمو پر کرده بودن هم دلیل دیگه‌ای برای اعصاب خوردیم بود!

پی سی آر بدتر است یا کرونا؟

طبق پرس و جوهایی که انجام دادیم تست پی سی آر کرونا رو باید پنج روز بعد از شروع اولین اعلائم می‌دادی! پنج روز بعد از پنجشنبه بود که این بدبختی دامن من رو هم گرفت! خیلی پیش میومد که وقتی در حال گشت و گذار تو اکسپلور اینستاگرام بودم ویدیوهایی از آدم‌هایی می‌دیدم که در حال دادن این تست بال بال می‌زدن و قیافه تفاله‌ی چایی ترش به خودشون می‌گرفتن ولی نمیدونم چرا همیشه فکر می‌کردم این بال بال زدنا همش اداست و امکان نداره یه تست ساده انقدر درد داشته باشه! حس می‌کنم کلمات قدرت کافی برای توصیف رنجی رو که من لحظه‌ی دادن تست تحمل کردم ندارن! فقط میتونم بگم وحشتناک بود! فکر کنید با وضعیت داغونی که شامل خستگی، بدن درد، خواب آلودگی و آب ریزش بینی میشه باید خودتونو آماده کنید که یکی بیاد و یه سیخ 15 سانتی رو تو سوراخ دماغتون فرو کنه و تازه بهتون بگه لطفا انقدر تکون نخورید!

در یک کلام تست پی سی آر وحشتناک بود! آدم‌ها رو از کرونا نترسونید از دادن این تست بترسونید!

روزمرگی، روزمرگی و روزمرگی!

بعد از مثبت شدن تست دیگه برخورد اعضای خانواده از قبل هم احتیاط آمیز تر شد! فشار روانی حس عقب افتادگی از زندگی و کار یه طرف نگرانی اینکه ریه‌ام درگیر شه و تو روزای اوج کرونا راهی بیمارستان شم هم وضعیتمو سخت‌تر کرده بود غیر از اون حس عذاب وجدان اینکه کس دیگه‌ای از اعضای خانوادمو درگیر کنم هم یقمو گرفته بود و ول نمی‌کرد! توی این دوران بود که روح و فکرمو دو دستی تقدیم به سریال‌های طنز داخلی و خارجی کرده و نشستم روی تخت و گذر عمر دیدم! از تماشای هیولای مهران مدیری تا خانه به دوش و فرندز و بیگ بنگ تئوری تا پناه بردن به یوتوب! احتمالا این تنها بخش خوب این دو هفته بود!

بعد از تموم شدن هفته اول کم کم اشتهام به غذا بیشتر و تواناییم برای انجام کارهایی مثل جمع کردن لباس نشسته‌های کف اتاقم بالاتر می‌رفت! توی این دوران بود که تازه حس و حال جواب دادن به رفقا و دوست آشنا رو پیدا کردم و بعد مدت‌ها سری به فضای مجازی زدم!

عصر کلافگی!

برای من روزای آخر قرنطینم حتی از اوج مریضیم هم سخت‌تر بود! حالم داشت بهتر و بهتر می‌شد و هیجان داشتم تمام برنامه‌هایی رو که این مدت فقط تو ذهنم عملی کرده بودم تو جهان واقعی هم جلو ببرم اما دست و بالم حسابی بسته بود! شبیه یه آدم سالم بودم اما تو قرنطینه! به خاطر اینکه ممکن بود ناقل باشم حق خروج از اتاقم رو نداشتم! شرایط مثل قبل بود و هیچ کس باور نمی‌کرد که من همون آدم قبل از کرونام! غذا همچنان پشت در اتاقم گذاشته می‌شد و مجوز عبور تو حال و آشپزخونه و سایر اتاق‌ها هنوز برام صادر نشده بود! باید با دوتا ماسک از دستشویی استفاده میکردم و خلاصه شرایط، شرایط قبل بود ولی من آدم قبل نبودم! اسم این دوران رو می‌ذارم عصر کلافگی!

کلام آخر!

صادقانه باید بگم کرونا سخته! با اینکه من از اون دسته موجودات خوش شانسی بودم که با نوع خفیف این ویروس درگیر شدم اما باز هم اذیت کننده بود! خستگی، حالت تهوع، بی میلی به غذا، استرس از دست دادن حس چشایی و بویایی، عطسه، سرفه، آب‌ریزش و بار روانی ماجرا می‌تونه حسابی آدم رو کلافه کنه! غیر از اون این بیماری چیزی نیست که فقط خودتون رو تکی درگیر کنه دایره بزرگی از اطرافیانتون رو هم قبل بعد و حینش خواه ناخواه با ماجرا قاطی می‌کنه! نمی‌دونم باید توصیه کنم مراقب خودتون باشید یا نه چون هممون می‌دونیم شرایط فعلی بیشتر از ما به کسای دیگه‌ای ربط داره ولی بذارید بگم خیلی مراقب خودتون باشید!

یک توصیه!

فکر میکنم چند ماه بعد از شروع شیوع کرونا بود که خیلیا گفتن ماسک پارچه‌ای تاثیر نداره! ولی به شکل عجیبی من مقابل این حرف ایستادگی کردم و جلوی هر کسی که به ماسکم گیر می‌داد با سخنرانی در وصف اهمیت حفظ محیط زیست می‌ایستادم! ولی امروز در جایی هستم که احتمالا باید بگم اونا راست می‌گفتن! اگه مجبورید از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنید قید ماسک پارچه‌ای رو بزنید و وجدان طبیعت دوستتون رو مدتی ساکت کنید که ماسک پارچه‌ای به تنهایی تاثیری نداره!

و در گام بعد جا داره بگم که اگه درگیر کرونا بشید خیلی زیاد احتمال داره دوست و فامیل و آشنا هر کدوم طی تماس‌هاشون توصیه‌هایی بهتون بکنن! فلان دارو رو بخور، فلان میوه رو نخور، فلان طور دستتو بشور، فلان فیلمو ببین و از این داستانا حواستون باشه خیلی از توصیه‌های فک و فامیل کمک نگیرید و با یه دکتر مشورت کنید! این روزا به راحتی می‌تونید به دکترهای آنلاین هم دسترسی داشته باشید که تلفنی هم بهتون مشاوره می‌دن!

خلاصه که هوای خودتونو داشته باشید چون اینطور که بوش میاد جون ما خیلی برای کسی جز خودمون اهمیتی نداره!


کروناقرنطینهکویدویروس کرونا
دیزاینر و علاقه‌مند به تولید محتوا!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید