هفته پیش وسط اوج کاری شرکت و مسئولیتهای خانوادگیام، چند دقیقهای وقت گذاشتم و در یک پست ویرگولی از تجربیاتم در مواجهه با دهها رزومهای که امسال به خاطر آگهیهای استخدام دریافت کرده بوده نوشتم. به نظرم قرار بود آن نوشته تلنگری باشد به افراد جویای کار، برای نگاه کردن از زاویه دید کارفرما به آنچه که قرار است شانس آنها برای استخدام شدن باشد، و آنها را به سر زدن به دریای گوگل برای یاد گرفتن در این باره ترغیب کند. البته طبق معمول همه نوشتههای قبلیام، رنگ و بوی طنزگونه این نوشته هم مشخص بود، اما با این حال همه چیز آنطور پیش نرفت که من فکر میکردم و بازخوردهای مختلفی از آن پست گرفتم و مخاطبان مختلفی نسبت به آن واکنش نشان دادند که از این قرار بودند:
۱) موافقان دردمند:
چند دوست عزیز که آنها هم در مقام کارفرما تجربههای مشابه با من داشتند و به رزومههایی برای استخدام نشدن برخورد کرده بودند، در توییتر و ویرگول در این باره نوشتند و به نوعی با من همدردی کردند و تجربیات مشترکشان را بازگو کردند.
۲) مخالفان باادب:
چند دوست ویرگولی عزیز با لحن نوشته من و میزان اطلاعاتی که داده بودم مشکل داشتند، اما با حوصله و رعایت ادب و احترام در این باره زیر کامنتها با من بحث کردند که اتفاقاً آن مباحثه باعث لذت بردن من شد چون در نهایت به درک متقابلی از حرف هم رسیدیم: هم آنها نظرشان را برای من باز کردند و من را به فکر فرو بردند، و هم من توانستم فرصت توضیح داشته باشم.
۳) مخالفان خشمگین:
چند نفری هم بودند که به نظرشان نوشته من از موضع بالا به پایین بود و حرفی جز مورد تمسخر قرار دادن افراد جویای کار را نداشت. این دسته از «آدم»های بزرگوار آنقدر خشمگین بودند که فحش را کشیدند به من و گفتند که «آدم» نبودهام که به جای نوشتن راهحل، فقط مشکل را بیان کردهام. (به نظر این گروه اصرار من به مراجعه به گوگل راه حل نبود، و باید حتماً لقمه حاضر و آماده در متنم میگنجاندم.)
۴) کارجویان باهوش:
ارزشمندترین مخاطبان پست قبلی من در این دسته قرار گرفتند. یعنی کسانی که متوجه شدند قصد آن نوشته در واقع کمک به دیگران بوده و برای بازنگری رزومههایشان وقت گذاشتند و با جستجو در گوگل یا راههای دیگر رزومههایشان را اصلاح کردند و در پیامهای محبتآمیزی به خاطر آن نوشته تشکر کردند.
خلاصه که من چهار خط با نیت خوب نوشتم، ولی به قول حضرت مولانا، «هرکسی از ظن خود شد یار من» و واکنشی نشان داد که بخشی از آنها از ذهنم هم عبور نمیکرد.
این که گذشت و خاطره شد، ولی من همچنان امیدوارم که یاد بگیریم برای رفع کمبودها و اشتباهاتمان منتظر رسیدن دستی از غیب نمانیم و به دریای بیکران «گوگل» وصل شویم و سوالاتمان را بپرسیم تا از جوابهای متخصصان استفاده کنیم؛ و البته، سعی کنیم به جای بیان عقیده با خشم، با هم گفتگو کنیم تا با ایجاد زمینه درک بیشتر نسبت به انسانهایی که همچون ما فکر نمیکنند، از هم یاد بگیریم و دنیای خودمان را بزرگتر کنیم.