به نظر من عیددیدنی فقط اونجاش که دسته جمعی با خواهر برادرا میریم خونه مامان باباها و میگیم و میخندیم و ازشون عیدی تپل میگیریم؛ بقیهش اضافه کاریه. البته میشه اضافه کاری رو با عباراتی مثل روی مخ و روی اعصاب هم جایگزین کرد، ولی من الان تقوا پیشه کردم و از همون اضافه کاری استفاده کردم. مثل این چند روز که هی تقوا پیشه کردم و در واکنش به جیغ و داد فراوان بعضی بچهها و حرفهای بیربط خانواده همون بعضی بچهها فقط لبخند زدم. متاسفانه بزرگ شدیم و دیگه هم کسی بهمون عیدی نمیده که برای رفتن به این جور مهمونیهای نیازمند صبر و حوصله از خودمون اشتیاق به خرج بدیم. در نتیجه مجبوریم یقه خودمون رو بگیریم و با بهانههایی چون شاد کردن دل بزرگترها از همراهی ما، به خونه فک و فامیلی بریم که نسبت دقیق بعضیاشون رو هنوز بعد از گذر دهها بهار از عمرمون هم نفهمیدیم.
اصلاً ما هرچی میکشیم از دست این دل صاب مردهی مهربونمونه. و اگر نه همون اول کاری هزار تا بهانه ردیف میکردیم که نریم عیددیدنی و اول سالمون رو با لبخند یا سکوت در برابر لیست سوالات فضولانه دیگران در زندگی خصوصیمون خراب کنیم. اگر مهربون نبودیم که اولین باری که یکی بهمون گیر میداد چرا ازدواج نمیکنی چنان با پشت دست میزدیم توی دهنش که الان دیگه جرات نکنه با سوالاتی مثل چرا بچهدار نمیشی و چرا فلان کارو نمیکنی به این سیستم غلط روابط اجتماعی ادامه بده.
اصلاً کاش یه سال رو هم سال حمایت از اعصاب ایرانی نامگذاری کنن و با کلی بنر و پوستر و برنامه تلویزیون به مردم حالی کنن که اعصاب ایرانی نیازمند حمایته و اگر دیر بجنبیم منقرض میشه میره پی کارش. البته میدونم آرزوی محالیه چون تجربه ثابت کرده از نظر دستاندرکاران ارزش اعصاب ایرانی از کالاهاش هم کمتره.
پس چارهای نداریم جز اینکه همچنان به روند غرغر کردنمون این پشت مشتها ادامه بدیم تا یه کم خالی شیم و بتونیم بریم دوباره به گودزیلاهای کوچولوی فامیل لبخند بزنیم و در برابر دخالتهای بزرگترهاشون سکوت کنیم.
خدا رو چه دیدید؟ شاید یه روز خوب اومد که حداقل در اثر حمایت از کالای ایرانی فامیلها پولدار شدن و به ما بزرگترا هم عیدی دادن تا برای عیددیدنی رفتنهای روی مخ هم انگیزه پیدا کنیم. (معلومه به رونق اقتصادی امید دارم ولی به رونق فرهنگی نه؟)