دل که زنده باشد، غم کیلویی چند؟!
یک وقتهایی آدم از همصحبتی با دیگری، مفهومی را درک میکند یا با خواندن دو خط کتاب به نتیجهای تازه میرسد. از حس کشف و شهود و تازگی روحش، میخواهد به تمام آدمها آنچه فهمیده را بگوید.
حسی شبیه پاک کردن لاک ناخن و نفس کشیدن دوبارهٔ سطح آن، یا زدودن هر جرمی که باعث رویشهای تازه شود. دوست دارد داد بزند تا همه را خبر کند یا مثلا دکمهای را بزند تا همه بشنوند و بگوید:« آی آدمها شما میدانستید...؟»
کلمهها از عجایب این جهانند و چه کلماتی عجیبتر و گرانبهاتر از کلمات خالق؟! حقّ است که تا آخر عمرمان بدویم دنبال فهم و درکش، دویدن به دنبال معشوق! نیازی عمیق در بطن همهٔ ما...
حالا ماه رمضان یک بهانهٔ دودستی تقدیم شده به ما بندههاست از طرف او. برای قدم برداشتن و خود را انداختن در آغوشش؛ دیگر دویدن نمیخواهد...
ترجمهها خیلی خیلی کماند! ناتواناند در رساندن پیام معشوق، باید با زبان خودش آشنا شویم.
مدرسه دانشجویی قرآن و عترت دانشگاه تهران علیهم السلام و باشگاه قرآنی نور دو نعمتِ ما آدمهای این زمان و مکان است، از کفمان نرود یک وقت... دلِ زنده در این بلبشوی جهانی یافت مینشود جز در همنشینی با او.
لذت تدبر در قرآن را که بچشیم میدویم به دنبالش، با سر!
ماه رمضان مبارک!
www.Quranetratschool.ir