من خیلی شما را نمیشناختم و هنوز هم نمیشناسم. تنها جایی که یادتان میافتادم همان وقتهایی بود که مولودیخوان مجلس میگفت: «اگر حاجت میخواهید امام رضا را به فرزندشان قسم بدهید»، «ذکر یا جواد الائمه ادرکنی خیلی برای حاجتهای دنیوی کارگشاست»، «امام رضا (ع) خیلی به فرزندشان علاقهمندند، حرم که میروید جوادالائمه را واسطه کنید» و...
همین ذکر «یا جوادالائمه ادرکنی» یک جور خاصی آرامش میدمد در روان انسان، ریتمیک است اصلا؛ میشود جوری خواند و دکمه صلواتشمار را فشار داد که دل آدم حال بیاید از تکرار آوایش!
اما قصه اصلی وقتی شروع شد که به طور کاملا برنامهریزی شده از جانب شما، به یک روضه ماهانه دعوت شدم. دو سه روزی قبل از روز روضه صدایم کردید، روضهای که به نام شما بود: نشست فرهنگی مذهبی روضه امام جواد (ع).
حالا از آن روز حدود پنج ماه میگذرد و شما دستهای گرمی در دست من گذاشتید، نورهای زیادی به من بخشیدید که من در حد ظرفیتم آنها را بلعیدم. نمیدانم قرار است تا کی در محضر وجود بخشنده شما باشم اما خدا کند که معرفت خود را از من دریغ نکنید... نه از جواد بعید است دریغ کردن!
میلادتان مبارک ما! خجسته باد روزی که قدم به این دنیا گذاشتید و دنیای خواستههای ما را ریتمیک کردید!
اگر دوست داشتید برای خواندن نوشتههای کوتاه من و اطلاع از مقالههای بعدی، به کانال تلگرام «قولهای پارهوقت» بپیوندید.