قبل از شروع بگم که اگه قسمتهای قبلی رو نخوندید میتونیم از انتهای قسمت اول به قسمتهای قبل دسترسی داشته باشید.
به عنوان یه برنامهنویس انتخابهای زیادی برای نوع زندگی شغلیتون دارید. هر کدوم از این انتخابها مزایا و معایب خودشون رو دارند. در این قسمت من سعی میکنم در مورد سه انتخاب پیش روی شما به عنوان یک برنامهنویس حرف بزنم.
واضحترین و اولینچیزی که به ذهن اکثر ما میرسه کارمندیه. انقدر واضح که شاید نیازی به توضیح دادن نداشته باشه. بیشتر برنامهنویسهای حرفهای دنیا در حال حاضر کارمند هستند. اونها برای یک شخص یا شرکت کار میکنند و معمولا به شکل منظم مثل همه کارمندهای دنیا حقوق میگیرند. کارمندی مزایا و معایب خودش رو داره که من در اینجا سعی میکنم به مهمترینشون اشاره کنم:
مهمترین دلیل محبوب بودن کارمندی پایداری نسبی و امنیت شغلی اونه. شما به عنوان یه کارمند از قبل میدونید که قراره چه کاری انجام بدید و تقریبا میتونید از قبل مطمئن باشید که چه زمانی و چقدر درآمد خواهید داشت. منظور از پایداری این نیست که شما قراره توی یه شرکت تا ابد بمونید و یا ممکن نیست اخراج بشید! قطعا ممکنه شما کارتون رو از دست بدید اما اگه مهارتهای فنی لازم رو داشته باشید معمولا میتونید به سرعت کاری مشابه کار قبلی و تقریبا با همون درآمد و پایداری پیدا کنید.
کارمند بودن در عین اینکه پایدارترین گزینه است معمولا آسانترین گزینه هم هست. کارمندی سرراستترین و مشخصترین مسیر رو داره. مهارتهایی که باید داشته باشید تقریبا از قبل معلومه و تقریبا همه چیز روال مشخصی داره. تا زمانی که شغلی دارید، حقوق مشخصی هم خواهید داشت و اگه شغلتون رو از دست بدید میدونید که برای پیدا کردن کار جدید باید به کجاها مراجعه کنید و درخواست کار بدید. کارمندی کمترین مسئولیت رو هم داره و شما معمولا به جز کار مشخص خودتون، مسئول چیز دیگری توی شرکت نیستید.
در اکثر کشورهای دنیا کارمندها حقوقی شامل بیمه و مرخصی با حقوق دارند که این هم میتونه جز مزایای شغلی کارمندی باشه.
کارمندها معمولا کمترین آزادی عمل رو دارند. شما به عنوان یه کارمند باید بیشتر زمانتون رو در اختیار کارفرماتون قرار بدید. معمولا باید از یک برنامه زمانی از پیش تعیین شده تبعیت کنید و در ساعات مشخصی در محل مشخصی حاضر بشید. و در اکثر مواقع هیچ اهمیتی نداره کاری رو که انجام میدید دوست دارید یا نه.
حقوق کارمندها معمولا سقف مشخصی داره. شما به عنوان یه کارمند هرچقدر هم در کارتون خوب باشید درآمد شما از یه حدی بیشتر نمیشه مگر اینکه جایگاه شغلی خودتون رو عوض کنید.
با پیشرفت در کارتون شما میتونید کم کم از کارمندی فاصله بگیرید و یک مشاور فنی بشید. چنین کاری تقریبا شبیه کار آزاد یا فریلنسری است. مشاور فنی فقط برای یک رئیس کار نمیکنه، بلکه میتونه برای تعداد زیادی کارفرما به شکل پروژههای مستقل کار کنه.
شما نسبت به یک کارمند آزادی بیشتری دارید. شما خودتون ساعت کارتون رو انتخاب میکنید و خودتون هستید که تعیین میکنید چه زمانی کار کنید و چه زمانی استراحت کنید. همچنین نوع کارتون رو هم خودتون انتخاب میکنید و اگه از پروژهای خوشتون نیاد میتونید ردش کنید.
وقتی یک مشاور فنی آزادکار هستید احتمالا با طیف متنوعتری از پروژهها سر و کار دارید و این موضوع، کار کردن رو نسبت به کارمندی جذابتر میکنه.
از اونجایی که در این حالت شما میتونید پروژههای خیلی بیشتری بگیرید و همینطور خودتون کار قیمتگذاری روی پروژههاتون رو انجام بدید، پتانسیل درآمد خیلی بیشتری نسبت به یک کارمند دارید که بسته به توانایی شما میتونه حتی تا ده برابر هم بیشتر باشه.
در آزادکاری مسئولیت پیدا کردن مشتری با خود شماست. دیگه شرکتی وجود نداره که هر روز مسئولیت از پیش تعیین شدهای به شما بسپاره و سر ماه دستمزدتون رو پرداخت کنه. بنابراین در اینجا مفاهیمی مثل تبلیغات و بازاریابی هم در کنار مهارتهای فنی در کار شما اهمیت پیدا میکنه.
در آزادکاری شما باید خودتون مشتری پیدا کنید، خودتون باید سر قیمت و زمان مذاکره کنید، خودتون باید زمانهای کار و استراحتتون رو مدیریت کنید. بنابراین علاوه بر برنامهنویسی باید بعضی از مسائل مدیریت کسب و کار رو هم بلد باشید. درسته که شما کارمند ندارید اما خودتون کارمند خودتون هستید و باید مدیریت کردن خودتون رو بلد باشید.
در کارمندی شما یه رئیس دارید که فقط باید به اون جواب پس بدید. اما در آزادکاری باید جواب چند رئیس رو بدید. کارفرمای هر پروژه حکم رئیس شما رو داره که باید جواب خواستههاش رو بدید و راضیاش نگه دارید چون در نهایت اونه که باید دستمزد شما رو پرداخت کنه. شاید سر و کله زدن با چند رئیس سختتر از یه دونه باشه.
کارآفرینی سختترین و مبهمترین انتخاب برای یک برنامهنویسه اما در عین حال پتانسیل بیشترین درآمد ممکن رو براش داره. در کارآفرینی شما آغاز به توسعه کسب و کار خودتون میکنید که ممکنه تا مدتها نه تنها هیچ درآمدی براتون نداشته باشه، بلکه هزینه هم روی دستتون بذاره و البته شما تمام این کارها رو به امید درآمد خیلی زیاد در آینده به جون میخرید.
وقتی کارآفرین باشید یعنی آزادی کامل دارید که زمان و انرژیتون رو چطور صرف کنید. همه چیز رو خودتون تعیین میکنید و مسئولیت همه چیز با خود شماست.
کارآفرینی تنها حالت کاریه که هیچ سقفی برای درآمد نمیشه متصور شد. اگه محصولی بسازید که مورد استفاده کل جهان باشه، میتونه شما رو یکی از ثروتمندترین آدمهای دنیا کنه (مثل بیل گیتس!)
وقتی کارآفرین باشید خودتون موضوع کاریتون رو انتخاب میکنید و کسی نمیتونه به شما تحمیل کنه که روی چی کار کنید.
وقتی کارآفرین باشید رئیسی در کار نیست چون شما خودتون رئیسید!
کارآفرینی ریسک بسیار بالایی داره. شما ممکنه روزها و ماهها هیچ درآمدی نداشته باشید و حتی بدتر از اون تمام داراییتون رو از دست بدید و کاملا ورشکسته بشید. تحمل چنین ریسک بالایی از عهده هر کسی ساخته نیست.
وقتی کارمند یا مشاور فنی باشید راحته که مشکلات رو گردن رئیس یا کارفرما بندازید اما وقتی کارآفرین باشید مسئولیت همه چیز با شماست. مسئولیت موفقیت و شکست، صعود و سقوط و در کل همه چیز کسب و کارتون با خودتونه.
اگه یه کارمند برنامهنویس باشید، به جز مهارتهای فنی، کسی مهارت زیادی در سایر حوزهها ازتون انتظار نداره. اما وقتی کارآفرین باشید، بیاهمیتترین مهارت، مهارت فنی شماست! شما باید مدیریت، ارتباطات، حسابداری، بازاریابی، تحلیلگیری و کلی مهارت دیگه رو یاد بگیرید.
اگرچه در این حالت شما بیشترین آزادی عمل رو دارید اما به این معنی نیست که مدام در حال تفریح و استراحتید! اتفاقا برعکس، شما برای به نتیجه رسیدن کارتون باید بیشترین مسئولیت رو بپذیرید و بیشترین زحمت رو بکشید. ساعتهای طولانی کار و کار و کار...
از بین این سه حوزه، معمولا اکثر افراد با کارمندی شروع میکنند چون کمترین ریسک رو داره و به کمترین میزان دانش و تجربه نیاز داره. با پیشرفت کارتون میتونید کم کم وارد حوزه فریلنسری بشید و درآمدتون رو بالاتر ببرید. شاید کارآفرینی برای همه مناسب نباشه اما اگه تصمیم گرفتید کارآفرین بشید باید بدونید که راه سختی در پیش دارید و باید بیشترین مسئولیت رو بپذیرید و بیشترین مهارتها رو داشته باشید.
برای مطلعه ادامه این مجموعه من رو دنبال کنید. منتظر نظرات خوب شما هستم.
قسمت بعدی: شما دقیقا چی کارهاید؟!