Nadem.marzieh·۱۲ ساعت پیشنقشه نوشتنم+ تجربهای از مارگارت اتووددر موردش اینگونه توضیح داده بود:« تا جایی که میتوانید سریع بنویسید و بعد بازگردید و آن را مورد بازبینی قرار دهید.» البته هر نویسنده روش خ…
Nadem.marzieh·۳ روز پیشسوگ در فقدانی خونآلوددیشب دور و برِ ساعتِ دوازده شب بود که با صدایِ جیغی از خواب بیدار شدم. اولش خیلی ترسیدم. صدایِ قلبم را در گوشهایم میشنیدم. احساسِ کسی را…
Nadem.marzieh·۱ ماه پیشنامهای به ترسها و ناامنیهایمبه زمانایی فکر میکنم که وجودم رو یه ناامنی کوچیک یا بزرگ میگرفت و توی اون لحظه خودم رو تنها لبه پرتگاه حس میکردم.
Nadem.marzieh·۱ ماه پیششطحنویسی: میراث بر خانه نفرینپایان به طرز ملالآوری برایش معمولی است. آزاد نبود به معنای واقعی. ولی حالا آزاد است. جسدش را دورِ پتو پیچید و انداخت روی دوشش.با خود گفت:«…
Nadem.marzieh·۱ ماه پیشچگونه یک همتیمی قابل اعتماد داشته باشیمامروز داشتم به این واژه فکر میکردم: همتیمیِ خوب. تا اینکه یک ویدئو در اینستا دیدم. چند ماهی بود که پیجش را فالوو کرده بودم. او دختری مستق…
Nadem.marzieh·۱ ماه پیشتجربهنگاری|شکلدهی به رؤیاهایمرؤیا یک تجربه شخصی از زمینه عمیق و تاریک است که حائل زندگی آگاهانهمان است. هر رؤیایی که مشاهده و تجربه میکنیم برای خود معنایی دارد.
Nadem.marzieh·۱ ماه پیشراز لاوکرفت برای شروع نوشتنلاوکرفت در مورد ایده داستانش میگفت که آن را براساس یک اتفاق خیلی ساده و پیشپاافتاده که برایش رخ داده، نوشته بود. یک شب بخشی از کاغذ دیوار…
Nadem.marzieh·۲ ماه پیششطح: داستانِ فضای بیخلأممن داستانی دارم. داستان برایم حکم یک فانوس دارد. اشکال روبروی بینیام مدام تغییر رنگ میدهند از آبی به سبز و از زرد به نیلی. شکلشان عوض می…
Nadem.marzieh·۲ ماه پیشکابوسی در نقشهایمامروز متنی نظرم را جلب کرد. نوشته بود:« مادر بودن یعنی قلبت برای همیشه بیرون از تنت زندگی کند.»
Nadem.marzieh·۴ ماه پیشصدایی در خلأاسمم را صدا زد بارها و بارها. اما نتوانستم پیدایش کنم. گشتم و گشتم اما نتوانستم پیدایش کنم. همه جا تاریک بود مثل قیر. انگار تاریکی داشت م…