M.Sharifi
M.Sharifi
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

داروگ؛ کی می‌رسد باران؟

حالا که کرونا اومد و در غریبانه‌ترین گوشه دنیا به خودم گرفتارم، نه می‌خوام از رعایت بهداشت بگم که می‌دونم حدیث‌های بس مفصل‌تری در این باب خوندید و نه از ناامیدی و اینکه فلان خبرگزاری راست می‌گه و اون یکی دروغ. نه از عملکرد دولت و حکومت گله کنم و نه از رفتار مسئولین.

اومدم بگم که واقعا تا الان فکر نمی‌کردم اینقدر

زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است.

همینقدر در لحظه و همینقدر جاری. همیشه به این فکر کردم امروز بکارم تا فردا درو کنم، امروز اگه اشکی ریختم، قطعا فردا نویدبخش شادی خواهد بود.

قاصد روزهای ابری؛ گفتی کی می‌رسد باران؟
قاصد روزهای ابری؛ گفتی کی می‌رسد باران؟

همیشه تو فکر فرداهایی بودم که الان می‌بینم چقدر دور و دست نیافتنی‌اند، اگر امروزم را زندگی نکنم. اگر گوش دادن به شجریان و حتی شهرام شب پره را موکول کنم به بعد، پیرمرد و دریا را که دو صفحه داره تا پایان و داره خاک می‌خوره گوشه میزم را نخونم، فیلم بین ستاره‌ای محبوبم که می‌گه عشق یه چیزه و انتظار برای فردا چیز دیگه‌ای را دوباره نبینم و دریغ کنم از عزیزانم دوستت دارم هامو و دوست داشته شدن را.

امروز که فقط ما نیستیم که با این پدیده مواجه شدیم، امروزی که فقط اسم ایران و خاورمیانه و تب و تابش نقل مجلس سنای "شیطان بزرگ" (به زعم برخی) و پارلمان اروپا نیست و "بشریت" به آن دچار شده. امروز که قلبم درد می‌گیره از شنیدن هر نرخ صعودی مبتلایان و یا مرگ و میری.

از پدیده‌ای که شغاد نابرادره، جنسیت، نژاد و سن و سال نمی‌شناسه. با مردم آمریکا و چین همونقدر نامهربونه که با ملت ایران و افغانستان و قس علی هذا.

امروز بیش از هر وقت دیگه‌ای "بنی آدم اعضای یکدیگرند"، چون مشکل بقیه فقط مال خودشون نیست، واسه همه است. کاش یاد می‌گرفتم، کاش یاد می‌گرفتیم که مهربونی تاریخ انقضا نداره، بلد بودیم مهربونی را. کاش مرد کهن بودیم، یا نه کاش بعد از تموم شدن همه اینا دیگه یاد بگیریم.

بعد از اینکه داروگ نوید باران بدهد "بر بساطی که بساطی نیست..." .


کرونامهربانیامید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید