نادر صدیقی | روزنامهنگار
ماسیمیلیانو یانگ (Massimiliano Martigli Jiang) جوان چینی-ایتالیایی درحالی که چشمان خود را با یک چشمبند بسته و ماسکی ضدویروس برچهره دارد در یکی از میادین شهر فلورانس ایتالیا اعتراضی نمادین بر علیه نفرتپراکنی فاشیستی به نمایش گذاشته است؛ در کنار او تابلویی است که روی آن نوشته «من ویروس نیستم، انسان هستم. پیشداوری [ضدچینی و نژادپرستانه] را رها کنید».
این صحنه انسانی درست وارونه آن تابلوی جنجالی فاشیستی است که یک کارتونیست دانمارکی به نمایش درآورد. کاریکاتوری که ستارههای زرد پرچم چین را به شکل یک ویروس کرونا بازنمایی میکند.
در این میان نمادینهسازی چهره یک ویروسشناس زحمتکش دانشگاه اهواز حکایت از یک گذار داشت: گذار از گفتمان مرگ به گفتمان زندگی.
او پزشک خانه و خانواده ماست و نشان ما همان است که بود:
«یک سو خلیج فارس/سوی دگر خزر»
چهرهاش از ماسک چهرهفرسا و از کار شبانهروزی و پیکار هرروزه با ویروس تاجدار مرگ کبود شده تا رنگ و رخساره زندگی را به مبتلایان کرونا بازگرداند، تا سرخی و سپیدی چهره دختران و پسران میهن سرختر و سپیدتر از همیشه بدرخشند.
قاصد زندگی ما روی کبود دارد که مرد تُرک رنگافشانی کند باغچه پر گُل و لاله بهار را:
«یارین باغچاسینندا اوچ گل آچیلدی
آق گول قیرمیزی گول،بیرده ساری گول»
و مرد گیلانی بنفشه را پیک بهار بداند:
«بنفشه گول بیرون بامو بیاد باور تی عهده
بوگوفته بیوقت بهار آیم تی ور با خنده
گولبارانه سبزانه سر قاصد بوبو بنفشه»
(گفته بودی فصل بهار با خنده نزد تو میآیم
روی سبزهها گلباران شده، بنفشه پیک بهار شده است)
بنفشهای که بر سبز آراسته شد پیک بهار بود در آن خرداد و اردیبهشت که دختران و پسران میهن انگشتهای ممهور به مهر بنفش را نشان خبرنگاران دادند به نشانه اینکه ما اینجاییم، پیرو هر سبکی از زندگی که باشیم «جمع نمیکنیم برویم»، اینجا میهن ماست همینجا میمانیم و به گفتمان زندگی رأی میدهیم.
سلسله عملیات پشیمانسازی ملت از اعمال حق تعیین سرنوشت در پای صندوقهای رای از همان روزها آغاز شد. بعدها ترامپ هم به آنها ملحق شد و اندکی پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران پشت تریبون سازمان ملل آمد و گفت دموکراسی در ایران یک «ماسک» بیشتر نیست. یعنی هر که را انتخاب کنید فرقی نمیکند، در ایران دولتی منتخب وجود ندارد، ایران یک کشور «عادی» نیست که برای خود نظامیانی داشته باشد، برعکس، این نظامیان هستند که کشوری دارند از برای خود.
حالا کرونا آمده و با همه هولناکی خود ماسک تحریم را کنار زده. تجانس ساختاری تحریم و کرونا اکنون آشکار شده است. به بیان نوروزی ظریف: «کرونا حقیقت تحریمهای ظالمانه را بر جهان آشکار کرد. تحریمِ سلامت ایرانیان از همان ابتدا در هسته مرکزی تروریسم اقتصادی و تحریم تعبیه شده بود». تحریم و کرونا همان دوقلوی شوم مرگ هستند که یکدیگر را صدا میزنند و بر روی یکدیگر منطبق میشوند. ماسکی از «مبارزه با تروریسم» و یا «مبارزه با سلاح کشتار جمعی اتمی» که ترامپ بر چهره تحریم زده بود اکنون در نقطهای که همافزایی تحریم وکرونا شبح مرگ دستهجمعی را در آسمان میهن ما به گردش درآورده فرو میافتد. اما فقط ماسک ترامپ نیست که دریده میشود. نوعی از نگاه امنیتی اکنون خصلت ضدامنیتی خود را آشکار میکند. امنیت در مفهوم مشهور «امنیت انسانی» چیزی نیست جز بهزیستی و سلامت و کرامت شهروندان و رهایی از ترس و نیاز و ایمنی از خوف و جوع و امنیت غذایی و زیستی. این مفهوم ملموس از امنیت حقیقی اکنون ماسک نگاه امنیتی را کنار زده و سرشت جعلی آن را آشکار میکند. امنیت حقیقی یعنی امنیت شهروندان و رهایی از ترس و نیاز. در مقابل، امنیتیسازی یعنی اینکه شهروندان و یا جمع کثیری از آنها در معرض نگاه امنیتی قرار گرفته و در زیر چنین نظارت مطلقهای از حق تعیین سرنوشت محروم شوند. این همان کاری است که ترامپ و کاسبان تحریم به دو شیوه مختلف آن را انجام میدهند. کرونا حقیقت تحریم را بر ملا ساخت و نشان داد آنکه ترامپ «تروریست» میخواند چیزی نیست جز شهروندان عادی و معمولی که چیزی جز بازگشت به جریان عادی زندگی را مطالبه نمیکنند. ناامنی مشابهی رخ میدهد آنگاه که تحریمها کنترل نفت و یا تجارت نفت را از شهروندان ایرانی سلب میکند، و در آن زمان که همین شهروندان از حق کنترل سرنوشت خود محروم میشوند. چه چیزی رخ میدهد آنگاه که ترامپ کرونا را بر مبنای یک پیشداوری نژادپرستانه «ویروس چینی» مینامد و آنگاه که ژورنالیسمی سطحی در کشور ما در تعریضی آشکار به اراده ملی جهت انتخاب یک رئیسجمهور، همان ویروس را «کرونای بنفش» مینامد؟
اکنون آشکار شده است که «غیرعادی» نمایاندن ایران توسط ترامپ کارکردی به جز توجیه تحریمها نزد افکار عمومی و مردم خود آمریکا ندارد. میخواهند بگویند حاکمیت ایران چنان «غیرعادی» است که اعتنایی به زندگیخواهی ملت خویش ندارد. نباید این برچسب «غیرعادی» بودن را میپذیرفتیم و باید نشان میدادیم مردم عادی کشور ما مثل همه مردم عادی کشورهایی که زندگی در آن جریان دارد چیزی جز زندگی نمیخواهند. آنجا که تحریمها جریان عادی زندگی را به زیر ضرب گرفته هیچ چیز انقلابیتر از حیاتباوری و مطالبه معطوف به یک زندگی عادی نیست. حالا موهبتهای عادی زندگی که آنقدر پیش پا افتاده مینمود زیباییهای خودش را آشکار میسازد.
وقتی در خانه هستیم خانه را نمیبینیم. از فلسطینی بیخانه بپرسید که چه شیرین است شوری نان در خانه:
شادی و شوری نان،
طعم خاک…سرزمین مادری،
با چشمانت پناهم ده
چون یادی از سرای غم با خود ببر
چون خطی از شعر فاجعه با خود ببر
چون بازیچهای و آجری از خانه با خود ببر
تا کودکانمان از یاد نبرند که باید به خانه بازگردند (محمود درویش، ترجمه حورا یاوری)
ما فلسطینی نیستیم اما گونهای غریب از اشغالشدگی را تجربه میکنیم. تمامیت ارضی خود را حفظ کردهایم اما تحریم و کرونا از مرزها عبور کرده و در خانهها و بیمارستانها و بازارها و خیابانهای ما پرسه میزند و ترانه مرگ میسرایند به دو آهنگ مختلف. حالا داریم شاعرانگی زندگی را کشف میکنیم.