در این متن قرار است چگونگی وارد شدنم به دنیای مالی را برای شما بگویم! بدیهی است تعاریف بازاریابی چندان در این نوشته جایی ندارند و دلنوشته بنده در جهت بررسی تجاربم در این دنیاست!
از زمانی که وارد دانشکده مدیریت دانشگاه تهران شدم جو بورسی در اغلب دانشجوهای کارشناسی ارشد MBAحاکم بود. این وسط من یک بچه فنی سابق که حالا قصد مدیریت کرده و به بازاریابی و استراتژی علاقه شدیدی دارم کمی گیج شده بودم.
بین کلاس ها همیشه صبحت از نمادهای بورسی بود که دانشجویان خریده یا فروخته بودند. سود یا ضرری که نصیبشان شده و نمادهایی که تحت نظر دارند( به قول معروف همان واچ لیستشان)
من حداقل برای اینکه کم نیاورم کد بورسی ام را گرفتم و شروع کردم به سیگنال گرفتن از این و آن برای خرید یا فروش در بورس. وقتی سود میکنی هنر طرفی است که سیگنال داده اما اگر ضرر کنی او از قبل گفته بود مسولیت ترید با شماست!!! اول کار ساده بود و به نظر سود خوبی ایجاد میکرد اما خدا به دادتان برسد وقتی سهم شما در صف فروش قفل می شود! انگار دنیا به سرتان خراب می شود. ریزش سهم هایتان را می بینید اما نمی تواند آنها را بفروشید! فهمیدم کار بورس به راحتیِ سیگنال گرفتن نیست و باید تحلیل تکنیکال نیز بلد بود. با کمی سرچ و پرس و جو از دوستان کتاب تحلیل تکنیکال جان مورفی را یافتم! کتابی حجیم که همه میگفتند کتاب مقدس تمام تریدرهاست! کم کم داشتم یاد میگرفتم خودم سهم ها را تحلیل کنم که متوجه شدم این شرکت ها گزارش بورسی هم دارند. با کمک درس هایی که در دوران ارشد میخواندم توانستم بفهمم که شرکت ها در گزارشات خود چه می گویند! چه دروغ هایی….
در همین وضع بودیم که دوستی از بیت کوین صحبت میکرد! بیت کوین یک ارز دیجیتال است و در آن زمان قیمتش حدود ۳۰۰۰ دلار بود! ارز دیجیتال دیگر چه صیغه ای ایست؟ اتریوم چیست؟ چه فرقی با بیت کوین دارد؟ شت کوین دیگر چیست؟ چطور بعضی ها با شت کوین میلیونر شدند؟؟ در آن زمان در اینستاگرام بین صفحات مربوط به ارز دیجیتال میگشتم و افرادی را میدیدم که با قول خرید شت کوین و سیگنال های دقیق قول میلیاردر شدن به مردم میدادند! پس بازار دیجیتال جای قشنگی است؟ چه خوب که تازه هم هست! بریم شت کوین بخریم و بندازیم کنار تا بعد از ۶ ماه پولمان ۱۰۰ برابر شود!!! سیگنال داده اند برای یک ارز نیم سنتی که قرار است بشود یک دلار!
چه می شد اگر بشود… اما نمی شد!
افسوس که تمام سیگنال ها دروغی بیش نبود و این وسط افراد کلاهبردار به راحتی با نشان دادن یک زندگی لوکس رویایی به مردم میفروختند و پولهایی دزدیدند.
ولی بازار ارز دیجیتال یک ویژگی خوب داشت! بازار دو طرفه بود بدین معنی که علاوه بر خرید و فروش میشد اول فروخت و بعد خرید! کمی گیج کننده ست نه؟ ولی در تمام دنیا بازارهای مالی دو طرفه هستند تا در زمان ریزش ها نیز معامه گران بتوانند سود کسب کنند. تازه در بازار ارزدیجیتال می شد از اهرم مالی هم استفاده کرد. به این ترتیب که می شد به جای ریسک کل سرمایه بخشی از سرمایه را وارد یک معامله کرد ولی به همان میزان سود کسب کرد.
اینها همه روی خوب بازار ارز دیجیتال بودند اما این سکه روی دیگری هم داشت و آن هم ضررهای سنگین بود. واژه ای تازه بین تریدرها پدیدار شده بود که شنیدن آن میتوانست فرد را به گریه بندازد! لیکویید شدن! هر بار شخصی می گفت لیکویید شدم ینی تمام سرمایه ش را از دست داده است. خیلی ترسناک است! فکرش را بکنید! با یک معامله تمام سرمایه از بین برود. دنیایی که قرار بود برای معامله گران تازه کار بهشت باشد در واقع یک جهنم به تمام معنا بود!
اینجا بود که فهمیدم دانش من از تحلیل تکنیکال بسیار کمتر از حدی است که باید باشد! خودم را بستم به خرید انواع پکیج های آموزشی و دوره های حضوری و غیرحضوری! در همین حین متوجه چیزی شدم! بازار ارز دیجیتال برمبنای تتر که همان دلار است معامله می شود و این یعنی من در مقابل تورم یک سپر سنگین دارم که نمی گذارد ارزش سرمایه من کاهش یابد.
با تمام شدن دوره ها و شروع معاملات دوباره به خط معامله گری برگشتم! اما مشکل اینجا بود که نمیداستم در ماه چقدر سود می کنم؟ خب فرض کنیم در معاملات سود کنیم هر معامله ۱ درصد سود. ۱۰ معامله در ماه و می شود ۱۰ درصد به صورت دلاری! عجب عددهای حیرت انگیزی! بریم سراغش!
اما واقعیت این هم نبود. بدون مدیریت سرمایه و روانشناسی درست از بازار و همینطور خودم نمیتوانستم اصلا سودی ایجاد کنم! سرمایه باید مدیریت می شد! بدین معنی که هر بار معامله الزاما به سود منتعی نمی شود؛ روی دیگر این سکه ضرر است. ممکن است هر معامله با مقداری ضرر همراه باشد و الزاما همه چیز به سود ختم نمی شود. پس لازم است همیشه این احتمال را در نظر بگیرم که ممکن است ضرر کنم. هدفم به جای سودهای فضایی باید در حفظ دارایی متمرکز باشد و بعد از آن به فکر سود کردن باشم.
در این بین می شندیم که افرادی با وعده سود های بالای ۱۰درصد در ماه در حال جذب سرمایه هستند و مردم هم هرچه دارند می فروشند تا حسابی از این طریق سود کنند.
چه سرمایه ها که به باد نرفت!!
در دیگر بازارهای مالی چه خبر است؟ تقریبا چیزی به همین منوال … پس آیا چیزی به اسم تریدر وجود ندارد و همه کلاهبردار هستند که با وعده سودهای بالا سرمایه مردم را گرفته و فرار می کنند؟
خیر! تریدر واقعی وجود دارد اما کم سر و صداست. یه گوشه ای به چارت قیمتی ارزها یا سهم های مختلف نگاه می کند. در تمامی بازارها از فارکس و کمودیتی گرفته تا ارز دیجیتال و بورس ایران فعالیت می کند. این نکته را میداند که هر بازاری یک دوران سودآوری و یک دوران رکود دارد. پس حساسیتی روی یک بازار خاص نشان نمی دهد و از همه مهم تر وعده هایی که نتواند انجام دهد را ارایه نمی دهد.
خیلی سادست اگر یک نفر یک میلیون دلار داشته باشد با ماهی ۱۵ درصد سود احتمالا در انتهای سال پنجم باید جزو میلیاردهای جهان قرار بگیرد! در حالی که میدانیم چنین چیزی غیرممکن است.
یک تریدر هیجانی نیست. منطقی و منظم است. بر احساسات خودش کنترل دارد و با فرض داشتن ضرر و سود همزمان؛ سعی می کند سرمایه ش را مدیریت کند.
در روزگار دشواری که متاسفانه ارزش پول ملی مدام رو به کاهش است و مردم به خاطر از دست دادن سرمایه هایشان هر روز هراسان اخبار را دنبال می کنند؛ کلاهبرداری امری رایج ست که با وعده سودهای کلان برای افراد تحت فشار؛ سرمایه هایشان را گرفته و با ترفندهای مختلف از انجام تعهدات فرار می کنند.
فعالیت در بازار مالی با هیچ تضمینی برای سود همراه نیست و شخص معامله گر الزاما بهترین سیستم کامپیوتری یا به روزترین آیفون را ندارد بلکه باید بروزترین متد و روش معامله گری و ثبات قدم را داشته باشد.
در تمام این سال ها چیزی که یاد گرفته ام این است که پایداری و مدیریت هزینه و ریسک بهترین روش برای سودآوری مداوم و پایدار در بازارهای مالی ست و نباید بر یک بازار خاص متمرکز بود چرا که هر بازار دوران شکوفایی و رکود خود را دارد.
راستی این روزها بیشتر از اقتصاد و بازارهای مالی و یا شیوه های کلاهبرداری بگویم؟
سوالات و نکات خود را با بنده مطرح کنید: فرم تماس با من