اما امروز به شهر رفتم
دیدم انسان ها چقدر با هم مهربان تر شده بودند...
همه چقدر دلشان برای هم تنگ بود
ماشین ها مداوم بوق نمیزدند و به هم راه میدادند ...
عابرها به هم لبخند میزدند...
نانوا چه نانی پخته بود
گل فروش گل هایش فیروزه ای بود
آسمان، هوا و خاک
را با دقت زیستم...
زمین هنوز هم زیباست!
هنوز هم آفریده شده ایم!
برای زیستن کنار هم...
آری چه زمانی گذراندیم...
تازه یادمان افتاد از دست دادن چقدر دشوار است...
دور بودن از هم درد دارد ...
در خانه زندانی بودن غم دارد ...
و همه این سختی ها کنار هم آسان میشود ...
یاد گرفتیم بیشتر از آن چیز که فکر میکنیم به هم نیاز داریم،
شاید کم کم به انسان بودن برگردیم!
#علیرضا_مسیحادم