از وقتی که نوشتهی قبلیم را در ویرگول منتشر کردم، به فکر نگارش مطلبی در باب فرهنگ و سواد رسانهای بودم. چند روز پیش فرصتی شد که در وبیناری با همین عنوان شرکت کردم و همین موضوع دلیلی شد برای نگارش این مطلب.
در عصر حاضر سواد صرفاً توانایی خواندن، نوشتن و محاسبه کردن نیست! طبقهبندیهای متفاوتی از انواع مختلف سواد ارائه شده که من اینجا طبقهبندی انواع سواد از منظر یونسکو را قرار میدهم.
همانطور که در تصویر واضح است، مطابق نظر یونسکو ما در عصر حاضر با ۶ نوع سواد مواجه هستیم. اما آنچه که در این نوشته من قصد پرداختن به آن را دارم مورد چهارم یعنی سواد رسانهای هست.
به طور خلاصه سواد رسانهای یعنی توانایی تشخیص اینکه کدام رسانه معتبر و کدام نامعتبر است. به عبارت دیگر توانایی تشخیص وثوق اخبار و دیگر پیامهای رسانهای.
سواد رسانهای به مخاطب میآموزد که از حالت انفعالی و مصرفکنندهی صرف خارج شود و بهگونهای فعالانه از رسانه استفاده کند؛ استفادهی فعالانه از رسانه یعنی چه؟ یعنی اینکه استفاده از آن رسانه در نهایت به نفع مخاطب هم باشد.
اینطور به نظرم میرسه که بیسوادی رسانهای در ابتدا مربوط به فقر واژگانی است. ورود به این مسئله از حوصلهی این نوشته قطعا خارجه، اما باید حتما به این نکته توجه داشت که هیچ ۲ واژهای مترادف هم نیستند! برای اینکه حس کنجکاویتون برانگیخته بشه از شما سئوالی میپرسم. آیا تا بحال فکر کردهاید که به عنوان نمونه توسعه با پیشرفت چه تفاوتی دارد؟ طبیب با پزشک؟ و موارد بسیار دیگر. تمامی این واژهها با هم تفاوت دارند هر چند که به غلط، به عنوان مترادف و جایگزین یکدیگر استفاده میشوند.
سئوالی که مطرح میشه اینه که تمایز معانی واژهها چه ارتباطی با سواد رسانهای دارد؟
پاسخ اینجاست که گفتمان حاکم بر رسانه، بیتاثیر در شکلگیری عادتهای فردی و اجتماعی نیست. اگر واژهها به درستی در رسانهها استفاده نشوند، با گذشت زمان، تاثیر مخربی بر فرهنگها خواهند داشت.
ضرورت بحث سواد رسانهای در این نکته نهفته است که امروزه اگر شخصی دسترسی سریع و مهارت استفادهی صحیح از تمامی انواع رسانهها را نداشته باشد؛ بیسواد تلقی میشود.
در اینجا تمایل دارم با مثالی به یکی از اهداف مهم سواد رسانهای اشاره کنم:
اطلاعات ما از واقعیتها ساخته میشوند، اما این اطلاعات و واقعیتها مساوی با دانش نیستند. همانطور که برای ساختن ساختمان آجر لازم است، اما ریختن ۱ تن آجر روی یک زمین مساوی با ساختن ساختمان نیست! دانش مستلزم ساختار و بافت مشخص است تا معنا پیدا کند. ما اطلاعاتی را از طریق رسانهها دریافت میکنیم اما این اطلاعات میتوانند واقعی یا ساختگی باشند. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم تشخیص اطلاعات کذب از واقعی یکی از اهداف سواد رسانهای است.
اگر در رسانهای مطرح شود:
نجف دریابندری مترجم و نویسنده شهیر ایرانی در ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۹ درگذشت.
این خبر جزو اطلاعات واقعی است!
اما اگر اظهار شود:
محقیقن میگویند زنجبیل در درمان کرونا موثر است.
این خبر میتواند واقعی یا ساختگی باشد. سواد رسانهای اینجاست که به کمک ما میشتابد! سواد رسانهای یعنی طرح پرسشهای صحیح، متعدد، به جا و پیگیری آن خبر.
کدام محققین؟ طبق کدام آزمایش و دادههای آزمایشگاهی؟ آزمایش در کدام کشور، با چه تکنیک و فناوریای و در چه مقیاسی اجرا شده است؟ این آزمایش روی چند بیمار انجام شده است؟ استفاده از زنجبیل در چه مدتی باعث بهبود کرونا شده است؟ افراد درمانیافته چه رژیم غذایی داشتند؟ گیاهخوار بودهاند یا همهچیزخوار؟ این افراد چه میزان زنجبیل مصرف کردهاند؟ و ...
متاسفانه دلایل متعددی موجب شده تا معمولا این دسته از پیامها بدون سطحیترین نوع بررسی، در گروههای مختلف خانوادگی و ... دست به دست شوند و حجم زیادی از مخاطبان آن را خوانده و باور کنند. در حالیکه یک فرد با سواد [رسانهای!] قطعا باید قبل از بازنشر چنین محتواهایی دستکم یک مورد از سئوالهای فوق را پرسیده و به پیگیری آن بپردازد. حتی در بسیاری از مواقع انگیزههای آشکاری برای چنین مطالب زرد و دروغینی میتوان یافت! ( حتما به یاد دارید که در اسفند ماه قیمت زنجبیل و سیر به کجا رسید! )
بنابراین بیشتر مخاطبان رسانهها اطلاعات دریافتی را بدون فکر کردن میپذیرند و باور میکنند. اما چرا این اتفاق میافتد؟
پاسخ ساده است! در عصر حاضر، وقتی در مواجهه با خیل عظیم اطلاعات قرار میگیریم آگاهانه روی آن تمرکز نمیکنیم و صرفا به بازنشر آن در محافل مختلف میپردازیم و همین امر باعث میشود که یک الگوی رفتاری خاص در ما ایجاد و تقویت شود؛ بنابراین به مرور زمان تمام آنچه را که از رسانهها دریافت میکنیم را میپذیریم.
مرور فرآیند یادگیری و شکلگیری این عادت ذهنی، میتواند در تصحیح آن موثر باشد. بیایید مغز را یک سختافزار و ذهن را سیستمعامل (ویندوز!) در نظر بگیریم. اطلاعاتی که از رسانهها دریافت میکنیم نرمافزارهایی هستند که روی ذهن نصب میشوند. بنابراین پر واضح است که اگر این نرمافزارها آلوده و حاوی ویروس باشند، متاسفانه در نهایت سختافزار را از بین خواهند برد!
ذهن ما با سرعت بسیار زیاد، فعالیتهای روزمره خود را انجام میدهد. در مواردی که به شکل مکرر و زیاد انجام میدهیم، مغز ما به صورت خودکار و ناخودآگاه این کارها را انجام میدهد. ( بدون نیاز به زحمت و تفکر آن چنانی ) نمونهای از اینکارها رانندگی در مسیر خانه تا دانشگاه یا محل کار است. همین اتفاق در استفاده از رسانهها هم رخ میدهد.
یک مثال برای موضوع عملکرد ذهن تحت تاثیر عادتهای غلط و فقر واژگانی در رابطه با آنتیبیوتیکها دیده میشود. کلمه آنتیبیوتیک از دو قسمت آنتی به معنی ضد و بیوتیک به معنی حیاتمند و دارای زندگی تشکیل یافته است. در واقع هر شخصی با کمترین دانش زبان انگلیسی متوجه میشود که ترجمه صحیح این واژه «ضد حیات» است نه «چرک خشککن». اما همین ترجمهی نادرست در جامعهی ما سبب شده است که آنتیبیوتیکها بدون نسخه، به راحتی و به کرات توسط افراد مورد استفاده قرار میگیرد. حال اینکه در سایر کشورها نه مردم به راحتی سراغ آنتیبیوتیکها میروند و نه پزشکان به راحتی آنتیبیوتیک تجویز میکنند! خطرات و مشکلات حادی که این مسئله ایجاد میکند در حیطه تخصصی بنده قرار ندارد و از اینرو از اظهار نظر در مورد آن خودداری میکنم.
به همین ترتیب ما ناخودآگاه وارد کانالی خاص میشویم، شخص خاصی را دنبال میکنیم و به مرور و بهطور غیر ارادی از آنها تاثیر میپذیریم.
اما این دنبال کردن ناخودآگاه و غیر ارادی باعث میشود که:
در پایان کلام، در این عصر نوین انزوای جهانی که ما دیگر از آدمیان سابق تبدیل به پیغامهایی در صفحه چت دوستان، آشنایان و خانوادههایمان شدهایم و اکثر اوقات روز در معرض رسانهها قرار داریم؛ وظیفه هر شخصی است که برای بدست آوردن و افزایش سواد رسانهای خود بکوشد. چرا که شخصیت ما در سالهای آینده رابطهی مستقیمی با:
دارد./