Masih Reyhani | مسیح ریحانی
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

من فلوجه را به یاد می‌آورم

من فلوجه را به یاد می‌آورم
من فلوجه را به یاد می‌آورم

📚 از متن کتاب:
«احساس می‌کردم که ناپیدا و تنها و بی‌قطب‌نما هستم.»

نمی‌دانم که «من فلوجه را به یاد می‌آورم» را بایستی ادبیات فرانسه در نظر گرفت یا ادبیات عرب؟ اما مثل باقی آثاری که از ادبیات عرب خوانده‌ام قصه‌ی این کتاب هم در جانم نشست و به ذهنم چسبید. من کتاب را بی‌وقفه و یک‌روزه خواندم و می‌توانم چنین ادعا کنم که اگر به کناری گذاشتن کتاب غیرممکن هم نباشد؛ حکما دشوار خواهد بود!

«من فلوجه را به یاد می‌آورم» روایتی است شخصی و مستند از زندگی نویسنده، پدرش و خانواده‌های‌شان و آنچه که بر عراق در طول سال‌های محاصره اقتصادی و جنگ و اشغال توسط آمریکا گذشته است.

«رامی احمد» کمونیستِ سابق در حالی که برای درمان سرطان ریه‌ی درجه‌ی چهار در اتاق شماره‌ی ۲۱۹ درمانگاه بیزه بستری است، رو به پسرش می‌کند و از او می‌پرسد:
«سیگار می‌خواهی، رفیق؟»
در حالی که فرات هرگز سیگاری و رفیق او نبوده! این‌جاست که فرات به سرگیجه می‌افتد و متوجه می‌شود که پدرش علاوه بر سرطان ریه با فراموشی نیز دست‌به‌گریبان است!

📚از متن کتاب:
«عراق فقط یک کشور نیست. عراق سرزمین نجواهاست. سرزمینی است که آدم بدون دروغ گفتن نمی‌تواند در آن زنده بماند.»

کتاب روایت خطی ندارد. در رفت‌وآمدهای متعدد به گذشته و اکنون، از فرانسه به عراق و بلعکس؛ نویسنده با زبانی ساده و صریح به جستجوی گذشته‌ی خود و پدر محتضرش می‌پردازد و تکه‌های مختلف این پازل را کنار هم می‌چیند. از این‌رو ما در بخش‌هایی از کتاب با کودکی «رامی احمد» روبرو می‌شویم، در بخش‌هایی او را در قالب جوانی انقلابی می‌بینیم و سپس او را مهاجری بی‌نوا می‌یابیم.

کتاب به خوبی و بدون افتادن به دام روایت‌های کلیشه‌ای، همدلی خواننده (به‌خصوص خوانندگانی چون ما که در تجربه‌ی زیست در خاورمیانه را داریم!) را برمی‌انگیزد و تصویری احساسی و انسانی از رنج‌ها و امید‌های مردمان عادی در روزگار جنگ و مهاجرت را به نمایش می‌گذارد.

همچنین نویسنده با بیانی شیوا و شجاعانه به سیاست‌های قدرت‌های جهانی در برابر کشورش (عراق) می‌تازد و آن‌ها را مسئول رنج و ویرانی کشور و هموطنان‌ش معرفی می‌کند.

📚 از متن کتاب:

«پانزده ساله بودم که فهمیدم عراق دیگر حق واردات کالاهای اساسی یا حتی مداد را ندارد. سرزمینی که خط را ابداع کرده بود از مداد محروم شده بود...»

در مورد «من فلوجه را به یاد می‌آورم» بسیار سخن می‌توان گفت؛ اما من سعی کردم که نوشته‌ام کوتاه و بدون اسپویل باشد و به تمام علاقمندان به تاریخ معاصر، مسائل خاورمیانه و ادبیات داستانی، مطالعه‌ی این اثر فوق‌العاده را توصیه می‌کنم.

پی‌نوشت ۱: در پایان، از مترجم اثر جناب آقای «ابوالفضل الله‌دادی» بابت ترجمه‌های فوق‌العاده‌شان و سلیقه و وسواس‌شان در انتخاب آثار برای ترجمه قدردانی می‌کنم. در روزگاری که آثار ادبیات کلاسیک برای چندمین بار مجددا ترجمه می‌شوند، حضور مترجم‌هایی مثل ایشان که خواننده‌های فارسی‌خوان را با آثار روز ادبیات جهان آشنا می‌کنند، غنیمت است!

پی‌نوشت ۲: لطفا من را در اینستاگرم یا تلگرام دنبال کنید. مرسی! :)

مسیح ریحانی، دانش‌آموخته مهندسی فناوری اطلاعات، دانشجو، علاقه‌مند به سیاست، ادبیات و عکاسی. MasihReyhani.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید