Masood malek mohammadi
Masood malek mohammadi
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

چرا من مثل رفیقم نشدم؟

تا حالا شده که دوست، همکار یا همکلاسی سابقتون رو ببینین و چند دقیقه‌ای باهاش گپ بزنین و وقتی از هم جدا می‌شین، تا شب توی فکر باشین که چیشد فلانی اینقدر پیشرفت کرد؟ چرا من اینجا هستم؟ معمولا هم حس سرخوردگی و جاموندن رو تجربه کردین.

در #پویش_هفتگی_تبدیل در مورد #مقایسه بر روی سوالات زیر پویش کردیم:

- تعریفتون از مقایسه چیه؟

- در مورد چه مسایلی خودتون رو مقایسه می‌کنید؟ کجاها خودتون رو مقایسه می‌کنید؟

- خودتون رو با چه کسی مقایسه می‌کنید؟

- از مقایسه چه نتیجه‌ای می‌گیرید؟

- اثر مقایسه در بودن و عملکردنتون به چه شکلی بوده؟ (هست؟)


اگر دوست دارین در این پویش شرکت کنین قبل از خواندن ادامه‌ی متن پاسخ خودتون رو به این پرسش‌ها بنویسین و سپس ادامه متن رو بخونین.

در ادامه خلاصه‌ای از پاسخ بچه‌ها و کشف‌هایی که در حین این پویش داشتن رو خواهیم داشت و سپس پویش شخصی من روی این موضوع.

بخش اول:

1. من خودم رو با افرادی مقایسه می‌کنم که یه زمانی، جایی بر اساس معیاری در یک نقطه بودیم. ممکنه همکلاسی مدرسه یا هم دانشگاهی باشه که هم سن بودیم و به دنبال یک سری دغدغه ها بودیم. ممکنه همکاری بوده باشه که در یک رده شغلی با هم بوده ایم. ممکنه فردی تو فامیل یا دوستان بوده که یک وضعیت مالی داشتیم.

2. من خودم رو با افرادی مقایسه می‌کنم که الگوم هستن و میخوام روزی شبیهشون باشم و بهشون برسم.

3. من خودم رو با تصویر ایده‌الی که توی آینده از خودم متصورم و ساختم مقایسه می‌کنم که چقدر با اون فرد فاصله دارم.

4. من تو مسایل زیادی خودم رو مقایسه می کنم و معمولا مقایسه کردن بهم انگیزه می ده که بیشتر تلاش کنم و برام مثل یه نیروی محرک هستش.

5. من ترس از جا موندن یا استفاده بهینه نکردن از تمام فرصت‌هام دارم و این باعث میشه همش مقایسه کنم تا ببینم تونستم به طور نسبی پیشتاز باشم؟

6. مقایسه زیاد می‌کنم و معمولا باعث میشه حالم گرفته بشه و انگیزم رو از دست بدم.

7. وقتی مقایسه می‌کنم باعث میشه ابعاد مختلف یک مساله رو نبینم و فقط با مقایسه یک جنبه از مساله‌ای نتیجه‌ای کلی در موردش بگیرم و خیلی از واقعیت ها رو نادیده بگیرم.

8. موقع مقایسه گاها باعث میشه واقعیت موجود رو با ایده‌آل ترین حالت موقعیته دیگه مقایسه مقایسه کنم و باعث بشه اشتباه و هیجانی تصمیم بگیرم.

9. مقایسه به خودیه خود برام کارکردی نداره ولی زمانی که می‌بینم خودم یا وضعیتم رو دارم مقایسه می‌کنم متوجه می‌شم که یه مشکل یا چالشی وجود داره که اون زیر داره کار می‌کنه و روش پویش می‌کنم تا به منشا این مساله دسترسی پیدا کنم.

بخش دوم:

1. من از وقتی یادمه خودم رو با دیگران مقایسه می‌کنم و منشا اصلی این مقایسه رو در سیستم آموزشی و شیوه‌ی برخورد خانواده در دوران ابتدایی می‌بینم. در سیستم آموزشی رقابتی معمولا برد یکی برابر باخت یکی بود و تلاش برای اول شدن همیشه مدرسه رو به مکانی برای مقایسه تبدیل کرده بود، مقایسه هوش، مقایسه وضع مالی و ظاهری، مقایسه توان فیزیکی و ... حتی بعدها کشف کردم که من از موفقیت اطرافیام (حتی در بزرگ‌سالی) ناراحت می‌شم. نه اینکه مستقیما از موفقیت افراد ناراحت بشم اما زمانی که میبینم فردی موفق شده یه حس غم و سرخوردگی در درونم فعال میشه،‌دقیقا شبیه زمانی که همکلاسیم ۲۰ میشد و من ۲۰ نمیشدم و در کمال تعجب دیدم که زمانی که حال اطرافیان بد هستش یا چالش دارن یه حس پنهانی و خوشایند دارم، چرا که رخداد شرایط به من اینطور بوده که من فرصت بیشتری برای برنده شدن دارم! درست شبیه زمانی که نکته‌ای توی درس پیدا می‌کردی که سایر بچه ها بهش دسترسی نداشتن و باعث می‌شد تو فرصت ۲۰ شدن پیدا کنی و بقیه عقب بمونن!

2. ما تصور می‌کنیم که فقط در مورد مسایل معدودی خودمون رو مقایسه می‌کنیم اما در حقیقت ما آدم‌ها تقریبا در مورد همه چیز خودمون رو مقایسه می‌کنیم. فقط خیلی از مسایل اونقدر سریع تیکشون می‌خوره که به خود‌آگاه ما منتقل نمیشن. مثلا اگر مشکلی برای راه رفتن یا نفس کشیدن داشتیم دایما این ناتوانی رو با دیگران مقایسه مي‌کردیم اما در حالت عادی که مشکلی در مورد این مساله وجود ندارد به سرعت تیک نرمال بودنش رو تو ذهنمون می‌زنیم و عملا به خودآگاهمون واردش نمی‌کنیم.

3. مسایلی برای ما وجود داره که ما درون طیف‌اش زندگی می‌کنیم. زندگی در طیف چیزی بدین معناست که اون مساله برای ما به شکل یک ناکاملی یا پرونده باز وجود داره. مثلا افرادی که در مورد خرج کردن چالش دارن چه کم خرج می‌کنن چه زیاد در طیف پول زندگی می‌کنن،‌ افرادی که چالششون اینه که آیا بهشون زور داره گفته می‌شه یا آیا زورشون می‌رسه به کسی یا سیستمی یا نمی‌رسه در طیف زور زندگی می‌کنن. (در آينده پویشی در مورد خواهیم داشت.) خلاصه یکی از شیوه‌هایی که ببینیم در چه طیفی هستیم اینه که ببینیم در چه موردی داریم خودمون رو با دیگران مقایسه می‌کنیم.

4. ما مسایلی رو بین خودمون و دیگران مقایسه می کنیم که یا نقطه‌ی قوت ما هستن و یا نقطه ضعف ما! بزرگ شدن در سیستم آموزشی رقابتی باعث شده تا ما آنچه برایمان به عنوان نقطه قوت ثبت شده را دایما با دیگران مقایسه کنیم تا مطمئن شویم ما برنده هستیم! همین مسئله در مورد نقاط ضعف نیز وجود دارد، ما ضعف‌هایمان را دایما با دیگران مقایسه می‌کنیم تا مطمئن شویم که هنوز بقایمان در خطر نیوفتاده.

5. موارد و موقعیت‌هایی در زندگی ما وجود دارند که ما به صورت اصیل انتخابشان نکرده ایم (فارغ و رها، بعد از بررسی دلایل، نه بر اساس دلایل) و صرفا بنا بر دلیلی در آن موقعیت یا شرایط هستیم و جسارت تغییر یا اقدام کردن در موردشان را نداریم. ما در ظاهر، تظاهر می‌کنیم که موقعیت را انتخاب کرده‌ایم اما در اصل در آن موقعیت گیر کرده‌ایم انتخاب رشته تحصیلی، شغل، کشور محل زندگی، پارتنر و ... می‌توانند موقعیت‌هایی باشند که درآن‌ها گیر کرده‌ایم و اصیل انتخابش نکرده‌ایم و همین مسئله باعث می‌شود مدام خود را با دیگران در آن زمینه مقایسه کنیم.

نهایتا اینکه مقایسه بد است یا خوب؟ از نظر من خوب و بدی وجود ندارد، مقایسه کردن چیزی است که در ذات انسان وجود دارد و از آن اجتنابی نیست. مقایسه ممکن است برای ما مخرب باشد و یا اثرات سازنده‌ای برای ما داشته باشد، مهم این است که به آن آگاه باشیم.

مقایسهانتخابرقابت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید