ویرگول
ورودثبت نام
مسعود طلوع ناصری
مسعود طلوع ناصری
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

پیر مغان در غزلیات حافظ

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است

بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

پیرمغان یا خود حافظ؟
پیرمغان یا خود حافظ؟

روزای اول ؛ پیر مغان را یک پیرمرد سپیدپوش با ریش سفید بلند و چشمانی نافذ تجسم میکردم که تسلط کاملی بر ذهن و روح حافظ داشته و مسبب رمز و راز زندگی جاودانه حافظ شده... بعدها دانستم که حافظ پیرو هیچ مکتب عرفانی خاصی نبوده و پیر و مرادی نداشته ولی در همه غزلیات ، پیرمغان حضوری برجسته و تاثیرگذار داره و حافظ خودش را دربست مرید وی میدونه... پس پیر مغان کنایه از کیست ؟

مغ به روحانیان زرتشتی گفته میشود و ترکیب پیر مغان ترکیب نسبتا جدیدی است که اگرچه در شعر قبل از حافظ هم مثلا در شعر نظامی دیده شده ولی این تاثیر و معنایی را که حافظ از آن بهره گرفته نداشته است و حافظ از زایش دوباره این ترکیب و پر وبال دادن به آن در شعر خود منظور خاصی دارد.

مسلما حافظ در مورد تاریخ ایران مطالعه و تفکر زیادی داشته و در گذر از تخت جمشید و پاسارگاد به عظمت آن دوران واقف بوده و در مورد دین نیاکان ایرانیان - زرتشتیان - تحقیق میکرده و به واسطه روح حساس و نبوغ فوق العاده ای که داشته همواره از اینکه ایرانیان از آن اوج عظمت و دانش و راستی به این روزگار پر نیرنگ و فریب تنزل کرده اند غمگین میشده ولی به جای اینکه در غم و اندوه گذشته از دست رفته مرثیه سرایی کنه به فکر راه چاره بوده...

حافظ با تمام وجود حس میکرده که به جای فرهنگ پندار و کردار و گفتار نیک ، ایرانیان در بی فرهنگی دروغ و ریاکاری غرق شده اند . همین امرباعث شده که حافظ به عنوان معترض جاودانی ریاکاری ، فریب و نیرنگ در ادبیات ما شناخته بشه و همه جا در اشعارش با نماد ریاکاری یعنی واعظ و شیخ سر ناسازگاری داشته باشه.. . پس پر بیراه نیست که در برابر واعظ که نماد ریاکاری و دروغ است ، پیر مغان را خلق کند و هرچه خیر و راستی و درستی است از زبان پیر مغان بر زبان بیاورد.

مرید پیرمغانم ز من مرنج ای شیخ

چراکه وعده توکردی و او به جا آورد

در بررسی غزلیات ، پیرمغان همه جا مترادف با دانای کل ، نماد وفاداری ، راستگویی ، نیک اندیشی و زیبا بینی ، شادی افزا یی، سعادت بخشی و دولت ، چاره گری و راه نمایی است .

حافظ با انتخاب این نماد و تقابل وی با واعظ و شیخ ، با زبان رندانه خود مخالفت خود را با بی فرهنگی مسلط بر جامعه که بر مدار دین دولتی و قدرت برآمده از آن به نابودی ایران و ایرانی کمر بسته است اعلام میکند و به عنوان سیاسی ترین منتقد و معترض جامعه رو به افول ایران بیانیه های مهمی صادر کرده است که تیغ تیز این اعتراض ها متوجه شیخ و واعظ و امیران ریاکار به ظاهر دین مدار است .

گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن

شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود

متاسفانه حافظ را به عنوان یک عارف غیب گو و در حد یک فالگیر تنزل داده اند ولی چشم بینا از خلال ابیات غزلیاتش پی میبرد که حافظ یک ایرانی دردمند و حساس به شرایط زمانه اش ، همواره تلاش کرده که راه رهایی را به ایرانیان نشان دهد .

من و انکار شراب این چه حکایت باشد

غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد

تا به غایت ره میخانه نمی‌دانستم

ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد

زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز

تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد

زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است

عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

من که شب‌ها ره تقوا زده‌ام با دف و چنگ

این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد

بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند

پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد

دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می‌گفت

حافظ ار مست بود جای شکایت باشد


آیا پیر مغان خود حافظ است ؟

این مبنای نوشته بعدی است ولی تا آن روز در معنای غزل بالا که به پیرمغان اشاره کرده است بیاندیشید.


پیر مغانحافظشیخ
شیفته حافظ و دلداده سه تار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید