بسیار حافظ می خواندم و اکثر غزلها را از بر داشتم و فکر میکردم معانی آنها را درک میکنم البته خامی دوره نوجوانی بود ... اولین نواری که از استاد خریدم کاست بیداد بود سال 62 ،مثل تشنه ای که به چشمه ای گوارا رسیده باشد ، سراسیمه و با ولع تمامی آن را لاجرعه سرکشیدم و سپس بارها و بارها جرعه جرعه نوشیدم و هیچ وقت تا امروز سیراب نشده ام .
بیداد یکی از سیاسی ترین کارهای استاد در سالهای وحشت و اختناق در اوج سالهای سیاه دهه 60 ،خیلی زود در جمع هنرمندان و مردم به یکی از نمادهای اعتراض به اوضاع جامعه ، فرهنگ و سیاست تبدیل شد .
بیداد یکی از گوشه های مهم و تاثیر گذار دستگاه همایون از ردیف موسیقی ملی ایران پس از آن به یک نماد اعتراض بدل شد و استاد مشکاتیان به عنوان خالق مقدمه این اثر یکی از زیباترین و پر احساس ترین قطعات موسیقی ایران را به گوش اهل دل رساند . قطعه ای مملو از احساس غم ، خشم ، نا امیدی و نهایتا شور و امید ...قطعه ای بی نهایت تصویری که معمولا در موسیقی ایرانی کمتر سابقه داشت و بدون هیچ کلامی به وضوح تمامی آن سالها را به تصویر کشید ...
پس از آن آواز جاودانی استاد با غزل یار دیرینه اش حافظ طنین انداز شد :
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد .... دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ...
شجریان با ذوق و قریحه و هوش اجتماعی بالایی که داشت خیلی بیش و پیش از عوام فهمید که همه آن شعارهای برابری و برادری اول انقلاب چه زود بر باد رفت و سیاهی شب بر پرده سبز جنگل را می دید.
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد ؟
اگرچه این غزل ششصد سال پیش در دوره سیاهی همانند این سالها ،در دوره تسلط امیر مبارزالدین از ذهن حافظ بر صفحه کاغذ نگاشته شده بود اما پنداری حافظ این غزل را همان سال 62 و برای آواز شجریان سروده بود . اینگونه است که مرگ بی معنا میشود چرا که روح حافظ و شجریان در این اثر یکی شده است.
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد ، یاران را چه شد ؟
لعلی از کان محبت بر نیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد ؟
تمامی غزل اشاره به حسرت و افسوس از دست رفتن دوستیها و خوبی ها و سیطره نامردمی و بدی هاست .
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهر یاران را چه شد ؟
شجریان فرزند خلف حافظ بود و از رندی حافظ بهره ها داشت ... به یاد دارم سیاه دلان و کج فهمان و عمله استبداد ، پس از انتشار آلبوم بیداد، اعتراض را حتی به مجلس هم کشاندند با این توجیه که شجریان در این بیت به از دست رفتن سلطنت پادشاهی اشاره کرده است .
شجریان در توضیحی یاد آور شد که در مصراع دوم هم می توان شهریاران خواند ( به معنای پادشاهان ) و هم می توان شهر یاران خواند و با رندی از مهلکه گریخت .
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند
کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد ؟
بیت بعدی را با زیباترین حالت ممکن خوانده است و به تک تک کلمات جان بخشیده است گویی بغضی هزارساله را که در گلوی مرغ حق خاموش مانده ، گریسته است ...
بر جلد نواری که هنوز هم در اتاقم هست ،بلبلی تنها و کام بسته در باغی بی برگ و درخت، جدا افتاده از دیگران نقاشی شده است که نمادی از تنهایی هنرمندان و مهجوری آواز و موسیقی است در باغ بی برگی !
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد ؟
گویا با دریغ و افسوس خاموشی بلبلان و مرگ آواز خوش و برآمدن قار قار کلاغان را می گریست ...
زهره ،سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد ؟
هزار بار این نوار را گوش کرده باشم اغراق نکرده ام و هر بار معنایی جدید و نو در آن یافته ام ...بیهوده نیست که استاد شجریان جاودانگی را پیش از مرگ دریافته بود و ماندگاری صدایش را باور داشت .
وقتی که امروز راه ها را بستند که خیل عاشقانش در مراسم خاکسپاری غایب باشند و محدودیت های گسترده ای برای این مراسم اعمال کردند دوباره گوش جان به بیداد سپردم و به بیت آخرین رسیدم...
بیت آخر انگاری تسکینی است بر اینهمه بیداد و برآمدن امیدی از دل سیاهی ...
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش
از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد ؟
دور روزگاران چنان گردید که استاد را در کنار فردوسی به طبیعت سپردند و این چنین شد که استاد که هیچگاه شعری از فردوسی را به آواز نخوانده بود ، زیباترین آوازش را با این بیت از شاهنامه تکمیل کرد :
از آن پس نمیرم که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
برآوردم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
شجریان نگاهبان و زنده کننده موسیقی ایران فرزند فردوسی بزرگ ،در کنار نگاهبان و زنده کننده زبان فارسی تا ابد زنده و جاوید آرمید .
نوزدهم مهرماه هزار و سیصد و نود و نه