بدبختی
واقعا هیچ حسی به اندازه بدبختی نمیتونه فراگیر باشه. تموم حس ها زمان و مکان دارن و گاهی بروز میکنن و بعد جاشون رو به حسی دیگه میدن و بعد یا از بین میرن بادر مکان و زمانی دیگر ظهور میکنن. حتی خوشبختی هم زمان و مکان داره و دربسیطترین حالت خودش یه جاهایی جاش خالیه و یه وقتهایی نبودش رو حس میکنی . ولی بدبختی به شدت فراگیره. آدم بدبخت بدبخته و در وضعیت خوشبختترین خوشبخت ها هم که باشه ته دلش بدبختی سیخونکش میزنه و یادآوری میکنه که بدبخت ! من هنوز وجود دارم و در لایه های زیرین وجودت وجود دارم و با تو آمیخته هستم. بله آمیختگی ، درسته همین آمیختگی است که بدبختی رو از بقیه جدا میکنه. تقریبا میشه گفت که هیچکدوم این ویژگی رو نداره.
الان دقیقا دارم این آمیختگی رو درک میکنم.
بدبختی بدجوری با زندگیم امیخته شده، تک تک لحظه هامو پر کرده. هرجا که میرم هستش و خودشو تو چشمم میزنه و در تموم جنبه ها و ابعاد زندگی ام سردمداره وپیشتاز تموم احساس ها ست و همه رو متاثر خودش میکنه
آری من بدختم