تکرار و تکرار و تکرار. بهترین توصیف این روزها. بهترین توصیف این روزهای من. بهترین توصیف این روزهای تو، بهترین توصیف این روزهای ما ، بهترین توصیف روزهای شما، بهترین توصیف روزهای آنها. تکرار تکرار یعنی اینکه تکرار هویت داره، چون اگه هویت نداشت که تکرار نمیشد ، یکبار میومد و یکبار میرفت مثل شهاب شبهای تابستون . تا صبح زل میزدیم به آسمون به امید اینکه شهاب ببینیم، واقعا هم چه کیفی داشت نصف شب که همه خوابشون برده و برادرام هم نا امید شدن از دیدن شهاب ، خودت تک و تنها شهاب ببینی و تنها دنبالش کنیم اون یک لحظه رو فکر کنی یکساعت بوده و فردا دوساعت راجع به نور و اندازه و سرعت و راویه و جهتش حرف بزنی برای بچه ها تو کوچه. بچه ها هم با اینکه با حسرت گوش بدن و تو دلشون تاسف بخورن که چرا خوابیدن و فرصت دیدن شهاب رو از دست دادن، ولی منکر بشن و بگن لاف نزن. چقدر کیف داره داشتن تصویر یکه و تنها و تکرار نشدنی شهاب تو ذهنت و اینکه حس کنی چیزی داری که دیگران ندارن. و باز شب و باز زل زدن به اسمون شب و باز انتظار دیدن شهاب و باز غافل شدن از اون همه ستاره های نورانی کوچک و بزرگ که مثل هر شب تکرار میشدن و فرصت میدادن که باشون شکل بسازی، شمایل بسازی، خرس بزرگ و کوچک پیدا کنی ، شمال و جنوب رو درک کنی و هزاران نکته دیگه که تو ازشون غافل بودی. غفلتی که با توهم بی ارزشی «تکرار » شکل گرفته بود. رمز و رازهایی که لابلای نقاط به ظاهر تکراری پنهان ماند ه بود و منتظر کشف من. حالا اما نه شهابی از آسمون رد میشه، نه چشم تیزبینی مونده و نه دل ودماغ و حوصله انتظار کشیدن. این روزها بیشتر به تکرارها دلخوشم، صبح شدن های تکراری، سلام های تکراری،داغی چای های تکراری، شوری های تکراری پنیر، بوهای تکراری نان، تاکسی های های تکراری ترافیک های تکراری روزهای تکراری رفتن های تکراری به محل کار تکراری و دیدار همکاران تکرایو انجام کارهای تکراری و ناهارهای دورهمی تکراری و خستگی های تکراری خسته نباشیدهای تکراری و غروب های تکراری و دوباره ترافیکهای تکراری و باز شبهای تکراری و شام های تکراری با خانواده تکراری و سریالهای تکراری و خوابهای تکراری و آری این روزها دلخوشم به رویاهای تکراری.