همونطور که عدهای از آدما زمانی اعتقاد داشتن که آدمفضایی وجود نداره، من هم اعتقاد داشتم که کتاب بد وجود نداره و هر کتابی حداقل ارزش یک بار خوندن رو داره.
ولی همین یک ماه پیش بود که همهی کتابهایی که داشتم رو خوندم و برای مدتی به دلیل نداشتن وقت کافی نتونستم کتاب جدید بگیرم (بی پولی و گرونی کتاب هم بی تاثیر نبود :) ).
در همین اوضاع یه کتاب به دستم رسید به اسم « در قلبت جایی برای من هست؟» که اسم نویسنده ش رو متأسفانه فراموش کردم.
متاسفانه کتاب پر بود از غلط های تایپی فجیع که عملا حس میکردم داره بهم توهین میشه. داستانی داشت کاملا مبتدی از ماجراهای عاشقانه ی یک دختر جوان و پسر عموش و پسرِ یکی از اقوام مادرش که تکلیفش با عقاید مذهبی و عشوه گری های جوان ایرانی و ... روشن نبود.
شروع کتاب پر بود از آرایه های ادبی که بیش از حد بودن و حوصله آدم رو سر میبردن. وقتی به وسط های داستان میرسیم همه ش با خودمون میگیم «اوه. این دختره حالش خوب نیست هاا» و هر چی به آخر کتاب نزدیک میشیم میگیم «اوه. این نویسنده حالش خوب نیست هاا».
نمیدونم کسایی که اعتقاد داشتن آدمفضایی وجود نداره نظرشون عوض شده یا نه ولی من بعد این اتفاق کاملا نظرم عوض شد و فهمیدم کتاب بد هم وجود داره و نمیشه انکارش کرد.