مسعود کاویانی
خواندن ۵ دقیقه·۷ سال پیش

چرا دکتری نخواندم؟

پی‌نوشت ۰: دکتری خواندن با دکتری گرفتن تفاوت دارد. مثلا بنده در حال حاضر دانشجوی دکتری تخصصی نرم‌افزار هستم، گرچه که همواره سعی کرده‌ام برای دکتری درس نخوانم!

آقای دکتر! شاید یکی از جذاب ترین و یکی از آرزوهای شخص من و انگیزه‌ی اصلی خواندن دکتری لقب آقای دکتر بود. وقتی به عمق روان خودم نگاه می‌کنم می‌بینم که با این لقب(هر چقدر هم بی سواد باشم) می‌توانیم نقاط ضعفم را با ماله‌ای به اسم دکتری پر کرده و خالی بودن ارزشمندی‌ام را تقصیر مردمی بگذارم که از علم من توانایی استفاده ندارند. در واقع من یک آدم Over Qualify خواهم شد که مردم نمی‌فهمند من چه بلدم(یا آن‌چه بلد هستم از سطح استفاده مردم کشورم بالاتر است)، پس می‌توانم کم کاری‌های خودم در زمینه‌های کارآفرینی، کتاب خواندن، رشد شخصیت، ارتباطات، اخلاق، هوش اجتماعی و... را به حساب بی‌شعوری مردمی بگذارم که نمی‌فهمند من چه می‌گویم. نهایتش هم یک کتاب بی‌شعوری از خاویر کرمنت را با ذوق و شوق فراوان خوانده و مباحث آن را روی افراد مختلف بازپردازش(Project) کنم.

قبل از این‌که مقاله من را بخوانید حتما مقاله محمدرضا شعبانعلی را در همین بار خوانده باشید.

این هفته با ۳نفر آدم مختلف به صورت نیمه اتفاقی رو به رو شدم(شاید پدیده همزمانی که یونگ مطرح می‌کرد این‌جا اتفاق افتاده باشد) و درباره دکتری رفتن یا نرفتنم صحبت کردم و گفتم که با توجه به رتبه و تراز احتمالا می‌توانم در یکی از دانشگاه های دولتی و مطرح کشور درس بخوانم(برای مصاحبه هم قبول شدم(حداقل پٌزش رو بدیم!). این سه نفر از سه دنیای متفاوت بودند. نفر اول یکی از رتبه‌های برتر مقطع ارشد دانشگاه صنعتی شریف بود(می‌توانست بدون کنکور دکتری برود که نرفته بود) که حالا رئیس هیئت مدیره یکی از معتبرترین شرکت‌های نرم افزار ایران شده بود. نفر دوم یک دکتر روانپزشک بود که دارای سه فلوشیپ از کانادا بود و سن تقریبا ۷۰ساله ای داشت. نفر سوم هم یک فارغ التحصیل لیسانس و دانشجوی فوق لیسانس بود که از استاد خود که مدرک دکتری را از یکی از دانشگاه مطرح کشور اخیرا گرفته بود صحبت می‌کرد و می‌گفت حقوق ‌های آن‌ها به نسبت کم هست.

با روانپزشک(دکتر حسن‌زاده) که صحبت می‌کردم حرف جالبی می‌زد. می‌گفت تفاوت ما و شما در این است که ما در رشته پزشکی دو سیکل داریم. یکی در دانشگاه که مباحث پایه و تئوری را یادمان می‌دهند و بعد از آن سیکل دوم هست که باید برویم در یک مرکز درمانی و به صورت واقعی با بیماران در ارتباط باشیم.(در واقع از آن محیط تر و تمیز دانشگاه به محیط کثیف و شلوغ بیمارستان تنزل پیدا می‌کردند) شاید به خاطر همین هست که پزشکان برای این‌که بتوانند طبابت کنند نیاز به مدرک دکتری دارند. در واقع مدرک دکتری آن‌ها ترکیبی از دو سیکل تئوری و عملی است. ولی در رشته‌های مهندسی(من فقط حق دارم در زمینه مهندسی نرم افزار و برنامه نویسی صحبت کنم) داستان فرق می‌کند. شاید جالب‌ترین نکته در زمان ثبت نام دکتری در رشته‌‌ای مانند نرم افزار، این باشد که نوعی تعهدنامه از شما گرفته می‌شود که شما بایستی تمام وقت در اختیار دانشگاه باشید!!! دوستی تعریف می‌کرد که استاد یکی از دانشگاه‌های معتبر به دانشجوی خود گفته اگر بفهمم جایی کار می‌کنی از دانشگاه اخراجی! خب تا اینجا مشکلی نیست، استاد است و حق دارد. اما آیا در مقطع دکتری در رشته‌های فنی(مخصوصا رشته برنامه نویسی و مهندسی نرم افزار که امروزش با فردایش یک دنیا فرق می‌کند) سیکل دوم وجود دارد؟ سیکل دوم برای یک دکتر برنامه نویس یا مهندس نرم افزار که می‌خواهد در دنیای نرم افزار به مدرک دکتری برسد به این معنی است که یک فرد باید مدت چند سال برود و در صنعت خود آن ممکلت(که نیاز خود آن ممکلت است، نه نیاز ۱۰سال آینده کشوری مثل سوییس) بایستد و کار کند!!! برای خیلی‌ها که به نوعی افت و پسرفت محسوب می‌شود. یعنی چه؟ دکتر برود کٌد بنویسد؟ دکتر برود زیر دست یه شخصی که اصلا دانشگاه نرفته؟ دکتر برود زیر دست یک مهندس با ۱۰سال سابقه؟ جواب این است: اگر می‌خواهد در صنعت کار کند، بله باید برود. متاسفانه مشکل اصلی مهندسانِ نرم افزارِ تحصیل کرده که می‌خواهند وارد صنعت شوند از این‌جا شروع می‌شود. بله دوستان،

دکترش هم باید برود کُد بنویسد. دکترش باید شاگردی کند. شاگردی نه فقط در دانشگاه که در صنعت. زیر دست کسی که شاید هیچ تحصیلات آکادمیک مرتبط در این موضوع نداشته باشد.

اگر می‌خواهد دکتری شود که در صنعت به درد بخورد باید شاگردی صنعتی کند. اگر می‌خواهد در دانشگاه بماند و بعد از آن در دانشگاه تدریس کند بحثی نیست(روی صحبت من با ایشان نیست) ولی اگر می‌خواهد وارد صنعت شود باید بداند که کٌد نوشتن سطح او را پایین نمی‌آورد همانطور که برای پزشکان سر و کله زدن با بیماران سالخورده و بی سواد در بیمارستان سطحشان را نه تنها پایین نمی‌آورد بلکه به آن‌ها در درک وضعیت موجود و پیشرفت اصلی آن‌ها بیشتر کمک می‌کند.

در مورد پیدا کردن شغل نیز طبیعتا زیاد نمی‌خواهم صحبت کنم چون واضح است. یکی از دوستان که برادرش در خارج دکتری خوانده می‌گوید که آن‌جا هم کار برای افرادی که دکتری نخوانده‌اند راحت‌تر گیر می‌آید. یکی از اساتید دانشگاه فرانسه هم تعریف می‌کرد که بچه‌های من که الان مهندس هستند دارند بیشتر از من که دکتر هستم از صنعت پول در می‌آورند!

بحث خواندن یا نخواندن دکتری نیست. شاید خود من هم زمانی دکتری بخوانم(در دانشگاه آزاد یا بعدا در دانشگاه دولتی). ولی اگر انتخاب کرده‌ام که در صنعت کار کنم، به نظرم بهتر است نیازهای صنعت را با تمرکز و تعمق شناسایی کنم و مطالعات مرتبط با آن‌ها همراه با تمرین را پی بگیرم. اگر بخواهم وارد دانشگاه شوم و در یک موضوع خیلی خیلی ریز عمیقِ عمیق شوم، ممکن است آن موضوع در صنعت کشورم تقریبا هیچ جایی نداشته باشد(مگر اینکه کسی دلش بسوزد و با پول نفت یا مالیات این مردم یک پروژه ای چیزی به من بدهد تا شاید من به عنوان یک نخبه از مملکت خارج نشوم).

طبیعتا با سواد شدن با ارائه مقالات مختلف ISI و گرفتن Citationهای بالا به دست نمی‌آید. آنهایی که مقاله داده‌اند می‌دانند که رابطه تعداد مقالات ISI و سواد یک شخص در صنعت مرتبط با موضوع(مخصوصا در ایران) چقدر از هم فاصله دارند.

نگاهی به عکس زیر بیندازید. نیاز اصلی مملکت ما الان چیست؟


وقتی استادی به شما توصیه می‌کند که دیگر کتاب نخوانید و بروید سراغ مقاله آن هم مقاله‌های جدید، مثل این است که شما باید یک چاه به عمق ۱۰۰متر حفر کنید تا به نفت برسید. ولی اگر نیاز مملکت ایجاد ۳چاه به عمق هر کدام ۳۰متر برای رسیدن به آب باشد چه؟ آیا همه باید برویم چاه ۱۰۰متری حفر کنیم که آمارها هم نشان می‌دهد زیاد به درد صنعت مملکتمان(حداقل تا به این‌جای کار) نخورده است. حال تصویر را دوباره نگاه کنید. آن‌هایی که در صنعت هستید و آن‌هایی که در دانشگاه هستید؟ کدام یک الان نیاز جامعه ماست؟

Senior Data Scientist at SabaIdea (Filimo, Aparat, Cinematicket) | Founder Of: chistio.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید