این مقاله، بخش اول از مقاله دو قسمتی هست که در حقیقت یادگیری شخصی من از مفهوم زیبای این غزل مولانا در مورد کارآفرینی هست، ولی برای جدا کردن زاویه دید کارآفرینی از معانی عرفانی این غزل، بصورت مجزا منتشر می کنم!
کارآفرینی (به ویژه بصورت استارت آپ) شباهت زیادی به قُمار بازی داره! ایده ی تجاری تو، یک برگِ برنده است که اگر از هفت خوان مسائل و چالشهای یک کشور جهان سوم بتونی عبورش بدی می تونه برات بهشتی از اهداف رو خلق کنه ولی شاید هم به یکی از هزاران دلیل شکست کارآفرین ها، در میانه راه متوقف بشه و تو از اون سود و چشم اندازی که در ذهنت پرورانده بودی جا بگذاره!
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر
کارآفرین نباید متوقف بشه! نباید بازی رو رها کنه! در آموزه های علمی-تجربی استارت آپ، مصطلحه که هر بار توی یک مدل کسب و کار به درِ بسته خوردی، باید چرخش (اصطلاحا pivot) کنی! یعنی یک راهبرد جدید برای ساختن درآمد از ایده تجاریت پیدا کنی! و اون تیمی از نظر سرمایه گذارها قابل اطمینان تره که در چرخش کردن و در یادگیری از اشتباهات خودش چابک تر عمل کنه و در زمان کمتری محصول یا خدمتش رو بهبود بده!
خُنُک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش / بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
شاید از نظر عوام، قمار بازی یک اقدام الله بختکی بیاد که طرف همه دارایی و فرصتهای خودش رو صرفا روی یک حدس و گمان ذهنی به خطر بندازه! (با این وعده شیزانی که اگه بشه چی میشه!!)
ولی اگر قمار بازی رو بصورت حرفه ای معنا کنیم {یعنی: تصمیم گیری مبتنی بر محاسبه همه شانسها و احتمالات (ورق های توی دستت) + درنظر آوردن همه اتفاقات گذشته (ورق های از دور خارج شده) + بهترین پیش بینی برای آینده (ورق بعدی) } در اینصورت مولانا بهت میگه نگران باخت قبلی نباش و دوباره سرمایهگزاری کن!
در زمینه کارآفرینی هم هیچوقت شانس و اقبال باعث موفقیت کسی نشده بلکه سال ها مداومت، سعی و خطا و یادگیری بوده که بالاخره یک کسب و کار رو وارد مرحله رشد مقیاس پذیر کرده، درحالیکه مردم عامی وقتی ظرف مدت کوتاهی، رشد چشمگیر یک استارت آپ رو مشاهده می کنند اغلب فکر می کنند که فلان استارت آپ یا فلان کارآفرین شانس آورد! یا دری به تخته خورد! یا رانت داشت!
پس با این دیدگاه وارد تجربه ی کارآفرینی نشید که خودتون رو به کُشتن می دید!
البته از نگاه کلی تر، میشه گفت کل زندگی شبیه قمار می مونه!
مگi ذهن ما قدرتی برای پیش بینی آینده داره؟ امروزه شاخه ای علمی ایجاد شده به نام "آینده پژوهی" که صرفا بر مبنای روندها و با توجه به اتفاقات گذشته، پراحتمال ترین گزینه ها رو، آن هم نه بصورت قطعی و تک گزینه ای، بلکه بصورت درختواره احتمالات و نتایج در کنار هم به تصویر می کشند.
بنا به تجربه شخصی میگم که وقتی با تمام وجود مشغول توسعه کسب و کار خودت بشی، اون وقت به مسائلی بر می خوری که برخی اوقات با تمام وجود از کائنات سوال می پرسی و درخواست راهنمایی میکنی، و در بسیاری از این موارد مجبور هستی که تصمیم هایی بگیری که شاید اغلب اطرافیانت با محافظه کاری و حتی دلایل منطقی تصمیم و راهت رو غلط بدونند و اون وقت فقط خودت هستی که باید مثل یک قمار باز باید هزینه ی بُرد یا باختت رو کنار بگذاری و پای میز بازی باقی بمونی!
امروز در کتاب "سنگ فرش هر خیابان از طلاست" اثر کیم وو چونگ (بنیانگذار شرکتهای دوو) خوندم که ایشان در اغلب تصمیم های بزرگش (مثل سرمایه گذاری در ساخت کارخانه لاستیک سازی و ..) با مخالفت اغلب مشاوران، مدیران و حتی بانکهای سرمایه گذارش روبرو می شده و باید می جنگیده و در همه موارد ریسک صحیح بودن تصمیماتش رو به جون می خریده!
اگردوست داشتی میتونی تفسیر معنوی این غزل زیبا رو توی بخش دوم این مقاله از اینجا مطالعه کنی و هم اجرای فوق العاده زیبای این غزل رو در آهنگ قمار باز محسن چاوشی از این لینک گوش بدی و لذت ببری ...