مسعود نظری منش
مسعود نظری منش
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

داستان قهرمانی موشِ درون!

توجه: متن این مقاله مکمل فایل صوتی هست. پس هیچکدوم رو از دست ندید :)

آیا فکر میکنی قهرمانی فقط توی مسابقات ورزشی یا رقابتهای بین المللی وجود داره؟ نه خیر !

شاید عجیب باشه برامون اگر بهمون بگن "رقابت سرِ زور بازو یا قدرت بدنی یا هوش یا سرعت عمل یا ... شاید از نظر آدم ها سرگرم کننده و جالب به نظر بیاد ولی برای انسان در دستگاه کیهانی هیچ امتیازی به همراه نمیاره !!!

میشه گفت اون رقابتی هم که توسط خود کائنات بین سایر جانواران برای بقا ایجاد شده، هدفش تکامل زیستی موجودات و فیلتر کردن (یا بهتره بگیم حذف هوشمندانه) جانوران ضعیف تر و ناقص از زنجیره طبیعت هست، اونم با هدف ارتقاء اکوسیستم زمین برای زندگی امن تر و مرفه تر انسان!

ولی اصولا انسان برای بقای فیزیکی آفریده نشده! چون خود خداوند در قرآن گفته "عمر انسان مدت محدود و معینی هست که در تقدیرش قرار داده شده (اَجَل مُسَمَّی)و حتی یک ثانیه هم بیشتر یا کمتر نمیتونه باشه!"

حالا بدون اینکه هدفم بحث بر سر این واژه ها باشه، میخوام بگم آنچه که من از مطالعه تطبیقی و تلفیقی اصول روانشناسی و خودشناسی و عرفان و موفقیت فردی و ... تونستم بفهمم اینه که مهمترین هدف انسان باید این باشه که نسخه قهرمانِ وجود خودش رو به ظهور برسونه! و این امر هم امکانپذیر نیست مگر از مسیر تحقق رسالت فردی! یعنی اینکه:

قهرمان واقعی کسی است که تونسته باشه رسالت فردی خودش رو در زندگی به انجام برسونه!

حالا سوال مهم می تونه این باشه که رسالت فردی من چیه؟ چطور باید پیداش کنم؟ از کی بپرسم؟ برای انجام دادنش چه مهارت یا تجربیاتی لازمه؟ کدوم قله رو باید فتح کنم؟ چقدر سرمایه یا امکانات لازمه؟ آیا کسی هست از غیب بیاد بهم خبر بده من برای چی آفریده شدم؟؟

من برای رسیدن به پاسخ این سوال به این مسیر فکری هدایت شدم که "برای اینکه بفهمی رسالت فردیت چیه، اول به این فکر کن که رسالت فردیِ پرتقال یا اَنار یا گربه چیه؟ قطعا رسالت فردیشون اینه که هدفی که خداوند از آفرینش اونها داشته رو تمام و کمال محقق کنند! "

پس رسالت فردیِ یک انسان هم اینه که هدفی که از زندگی بخشیدنِ بهش در نگاه خداوند بوده رو محقق کنه!

حالا سوال پیش میاد که چطور بفهمیم که ماموریت کلیدی زندگی ما از نگاه خداوند چی هست؟

برای رسیدن به پاسخ این سوال اول باید درک کنیم که این پاسخ قطعا یک جمله و یا یک کلمه نیست! همونطور که نمیشه در یک جمله هدف از آفرینش یک گربه رو در یک نقطه از جهان شرح داد! بنابراین در این مسیر با یک فرآیند شناخت تدریجی روبرو خواهیم بود!

مثل طلوع تدریجی خورشید که آروم آروم ظلمات شب رو به روشنایی روز مبدل می کنه، برای هر انسان هم روشن شدگی و بیداری معنوی به تدریج و بصورت تکوینی رخ میده!

به نظر من برای حرکت در این مسیر خودشناسی (=سلوک) یک رویکرد بسیار کاربردی اینه که به داستان زندگی انسانهایی که ظاهرا موفق به انجام رسالت فردیشون شده اند دقت کنیم! مثلا داستان زندگی پیامبران یا همه افرادی که در قرآن از قول خودِ خداوند موفق به انجام رسالتشون شدن حتما الگوی خوبی خواهد بود!

مثلا اگر در قرآن رسالت موسی(ع) رو، مقابله با فرعون برای بیدارسازی و نجات قوم لجوج و بدقِلق بنی اسرائیل بیان کرده، آیا خودِ موسی از بچگی می تونست بفهمه که علی رغم اینکه در کاخ فرعون بزرگ شده ولی یک تغییر ناگهانی ۱۸۰ درجه سناریوی عادی زندگیش رو با قتل یک سرباز و فرارش از اون شهر استارت می زنه و درنهایت به یک مسیر باورنکردی و عجیب برای هدایت ملتی که خودش هم جزئی ازشون بوده، منتهی میشه؟

یا اینکه چطور لویی پاستور با پشتکار شبانه روزی که ناشی از یک اشتیاق درونی به آزمایش و مطالعه بود عمرش رو صرف کرد تا در نهایت با کشف واکسن هاری، موجب ارتقاءزندگی بشریت شد (بیماری هاری هیچ درمانی نداره و صرفا با واکسن قابل پیشگیری است). یا افرادی مثل ادیسون، سهراب سپهری، حافظ یا مولانا و ... چطور زندگی کردند که تونستند ویژگیِ برتر نهفته در وجود خودشون رو بیرون بکشند و بدون اینکه در رقابتی شرکت کرده باشند یک تنه قهرمانِ حوزه وجودی خودشون بشن و اثر حضور و وجودشون روی زمین رو در کل هستی ماندگار کنند؟

مهمترین نشانه ای که من در رابطه با کشف رسالت فردی از مرور داستان زندگی افراد موفق پیدا کردم اینه که :

رسالت فردیِ هر انسان، یک اثر منحصر به فرد در عالم خواهد بود که ماندگاریِ فرا زمانی داره!
ولی مسیر تحقق و شکل گیریِ این هویتِ برتر، برای هیچکس مشخص نیست و دقیقا مثل مراحل تکامل یک جنین که در ابتدا هیچ شباهتی به اون موجود بالغ نداره، اینجا هم فقط خودِ خدا میدونه که در فطرت وجودی ما چه گوهری پنها کرده و این گوهر از چه مسیری باید به ظهور برسه تا ازش یک ابراهیم، یا مریم، یا بودا، یا مولانا، یا موتزارت یا ... پدید بیاد!

پس مسیر ظهور بخشیدن به قهرمانِ درون، از جاده ای کاملا ناشناخته می گذره! جاده ای که مسیرش روی هیچ نقشه ای چاپ نشده و صرفا با تسلیم و مشتاقِ رسیدن به اون هدف بودن به اکتشاف می رسه! البته اون هم فقط برای خودِ فرد، نه برای دیگران!

جالبه که حتی اگر این فرد برای دیگران هم بخواد توضیح بده که چی تو سرشه و چرا میخواد به این هدف برسه، ممکنه همون افراد شروع به تضعیف روحیه یا تحقیرش کنند و اون مسیر رو غیرمنطقی و ناصواب تشخیص بِدن، تا جاییکه شاید اون شور و اشتیاق درونی فرد برای رسیدن به هدف رو هم اونقدر احمقانه ببینند که مجنون خطابش کنند! ولی فقط این مُهمه که خودِ فرد، به این سفر، به این مسیر و به این رسالت ایمان داشته باشه و حاضر باشه بهای متمایز شدنش از آدم های معمولی و سرگردان در زندگی رو بپردازه!

شاید براتون جالب باشه که من حدود سال 1390 با مفهوم سفرِ قهرمانی در کتاب زندگی برازنده من {نشر بنیاد فرهنگ زندگی} آشنا شدم و یکی از تاثیرگذارترین داستان های سمبلیک رو درباره این سفر خوندم به نحویکه الان حتی بعد از گذشت 20 سال با مرور همون داستان بازهم میتونم مفهوم اتفاقات و رخدادهای زندگیم رو بهتر درک کنم و در مسیر قله ی وجود خودم حرکتم رو ادامه بدم و منحرف نشم.
پس شما رو هم دعوت میکنم به شنیدن این داستان و ازتون میخوام به خودتون اجازه همزادپنداری با شخصیت اصلی داستان رو بدید و این داستان رو با دوره 5 ساله ی اخیر زندگیتون تطبیق بدید تا بتونید نشانه های فراخوان های مهمی که از طرف روح الهیتون ارسال شده رو پیدا کنید .....

در ادامه پیشنهاد میکنم دو مقاله زیر رو برای عمیق تر شدن شناختتون از ابعاد روان انسان که باید برای قهرمانی پرورش پیدا کنند رو مطالعه کنی ...

https://vrgl.ir/sfxh0
https://vrgl.ir/4w2VE



رسالت فردیموفقیت فردیحل مسئلهقهرمانیداستان زندگی
کارآفرین - فاندر استارت آپ دیجی رفاهی (پلتفرم مدیریت خدمات رفاهی کارکنان)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید