مسعود نظری منش
مسعود نظری منش
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

سیاستمدار ها به بهشت نمی روند!

کسی که سیاست مداره، یعنی رفتار، گفتار و پندارش بر مدار سیاسته، نه بر مدار هدایت! نه برمدار خیر و مصلحت! بلکه صرفا بر اساس منفعته!

معنی لغوی سیاست به معنی هوش و ذکاوت ذهنی برای غلبه بر مسائل هست! البته امروزه بیشتر این عبارت رو در مورد ایفای نقش در مسائلی که باعث تضاد منافع بین دو یا چند نفر شده به کار می برند. بنابراین تنها معیار قابل تعریف در حوزه هوش سیاسی، توانایی کسبِ منفعت هست! یعنی هرقدر شما بهتر و بیشتر منافعِ فردی یا گروهیِ خود را از زمین بازی دیگران تامین کنید، در حوزه هوش سیاسی موفق تر و ارزشمندتر به حساب خواهید اومد.

حالا اگر از منظر حکمرانی و قدرت اجتماعی به وادی سیاست نگاه کنیم، اصولا هیچ سیاستمداری نمی تونه ادعای خیرخواهیِ عمومی داشته باشه! چرا که اون فرد از قبل، متعهد و مقیّد به تامین منافع حداکثری برای جناح سیاسیِ خودش شده! لذا شعار عدالت یا مساوات یا مفاهیم اینچنینی اصولا در بازی سیاست، صرفا یک راهکارِ سیاسی هست که با هدف دستیابی به منافع مورد نظر مورد استفاده قرار می گیره! و به همین دلیله که نباید به شعارهای سیاستمداران اعتماد کرد!

نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است!
آدم های سیاستمدار، همواره پشت دستهاشون برگه ای برای روکردن دارند که ما نمی بینیم!
آدم های سیاستمدار، همواره پشت دستهاشون برگه ای برای روکردن دارند که ما نمی بینیم!

بنابراین افراد سیاسی، در هر موقعیتی که باشند باید صرفا منافع خودشون و افراد سیاستگذار بالای سرشون رو تامین کنند! فرقی هم نمیکنه آبدارچی باشه یا مدیرکل! در هر صورت کارش بر اساس تبعیض و منفعت طلبی بر اساس معیارهای ذهنی برخواسته از گرایش سیاسیش خواهد بود. یعنی حتی اگر یک آبدارچی بخواد سیاسی بازی دربیاره، افراد هم عقیده خودش رو بیشتر تحویل می گیره! حالا چه برسه به یک کارمند، مدیر یا حتی یک شغل های مهمی مثل قاضی، پزشک و یا معلم!

حالا بهتر میشه فهمید که مثلا اگر یک معلم تاریخ نگاه سیاسی داشته باشه، قطعا روی رفتارش در تدریس اثر میگذاره و ممکنه هر واقعه تاریخی رو با کمی انحراف به سمت تایید و تقویت دیدگاه سیاسیِ خودش بیان کنه! حالا فکر کنید اگر یک فرد مُبلّغ دینی بخواد سیاست ورزی کنه چه اتفاقی میوفته؟ آیا ممکن نیست دین رو تحریف کنه؟

به همین دلیل هم هست که رهبر یک جامعه نباید خودش عضو یک جناح سیاسی باشه، وگرنه منافع عمومی رو به دلیل ذات سیاست، به نفع عده خاصی هدایت و مصرف خواهد کرد! حالا سوال مهمی رو میشه طرح کرد که تکلیفِ دین در مقابل سیاست چیه؟ آیا دین هم نوعی سیاسته؟

مدتی قبل همین سوال فکر من رو به شدت درگیر کرد لذا نیاز پیدا کردم که واژه هایی مثل دین یا مذهب رو بیشتر بشناسم تا بتونم نقش اونها رو تو زندگیم تعیین تکلیف کنم! لذا برای فهمیدن معنی واژه "دین" به مرجع اصلیش یعنی قرآن مراجعه کردم تا ببینم خداوند چطور این واژه رو در متن قرآن توصیف کرده:

«دین» در لغت، به معنای جزا و پاداش است، و در قرآن به معنای اطاعت و پیروی از فرمان خدا نیز آمده است، و در اصطلاح معنوی عبارت از مجموعه قواعد و قوانین و آدابی است که انسان در سایه آنها می‌تواند به خدا نزدیک شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح گام بردارد.

طبق تعریف فوق که به اندازه کافی برای درک منظور خداوند از دین جامع و واضح هست، کاملا مشخصه که دین حقیقی یک دینِ واحد هست و غیر ممکنه که خداوند در طول اعصار و دوران های مختلف، برای بشر الگوهای فکری متضاد و متناقضی رو (مثل فرقه های مذهبی امروزی) بعنوان راه سعادت مشخص کرده باشه! مگر اینکه خودِ بشر با سیاست ورزی به فکر استفاده از دین درجهت منافع خودش افتاده باشه!!!

به همین دلیل در قرآن، بارها به جنگ و اختلاف بر سر دینِ حقیقی بین مسیحیان و یهودیان اشاره شده! درحالیکه در مقابلِ اون، بارها به پیام واضح همه پیامبران اشاره میکنه که گفته بودن "ما دین جدیدی نیاوردیم!"

و یک نکته جالب در جستجوی قرآن برام این بود که دیدم واژه ی مذهب اصلا در قرآن به کار برده نشده! و این خیلی برام عجیب و قابل تامّل بود! دیدم با توجه به ریشه فعل ذَهَبَ (به معنی رفتن)، میشه فهمید که لغت مذهب در زبان عربی به معنی "مسیر رفته شده" یا مسیرِ پاخورده (به مفهوم آیین مذهبی پیشینیان) یا به عبارتی همان دینِ مورثی هست. یعنی به عبارتی: معنویت به روش سنتیِ اجداد و نیاکان! نه از مسیر هدایت زنده خداوند در هرلحظه! و جالب اینجاست که در قرآن بارها ذکر شده که مهمترین دلیل عدم پذیرش دینِ حقیقی توسط انسان ها در دوره های مختلف، آیین مذهبی پدرانشون بوده که باعث تشکیل فرقه های مذهبی با روایتهای مختلف از یک دین واحد شده!

در حقیقت انسان ها به دلیل نوعی چسبندگی اعتقادی (ناشی از عدم بلوغ و روشن شدگی) طوری به باورهای موروثی خودشون (محصول تربیت و والدین) می چسبیدند که حاضر نبودند هیچ نوع نشانه ای رو مبنی بر غلط و فلاکت آمیز بودن سبک زندگیشون بپذیرند، و بدتر از همه اینکه بیشتر از قبل از به دنباله روی و تبعیت از سیاستمداران و ثروتمندان قبیله خودشون (طاغوت) اقدام می کردند. در حالیکه اون افراد (صاحبان قدرت) که منافعشون در گرو نافمی مردم بوده از هر حیله ای برای تکذیب حقیقت و کار صحیح و گمراه کردن مردم استفاده می کردند!

واذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباؤهم لایعقلون شیــا ولا یهتدون[۱]
«و هنگامی که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‌گویند: بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می‌نمائیم، آیا نه این است که پدران آنها چیزی نمی‌فهمیدند و هدایت نیافتند؟!»

تاریخ نشون داده ظاهرا منشاء قدرتِ بزرگترین سیاستمداران تاریخ، نفوذ و تحریفِ همین باورهای معنوی موروثی در ذهن انسانهای تحتِ سلطه شون (= مستضعفین) بوده! مثل فرعون که با ادعای خدایی قوم بنی اسرائیل رو به بردگی کشیده بود، یا جنگهای صلیبی که محصول استفاده ی ابزاری کلیسا از دین برای جنگ و کشورگشایی بود و دو قرن اروپا و اسیا رو به خاک و خون کشید، و یا استراتژی گروهک های تروریستی امروزی که به نام اسلام و با پرچم لا اله الا الله مرتکب وحشیانه ترین جنایتها میشن) درصورتیکه در تاریخ کم نبودند رهبرانی که بدون خشونت و بر مبنای صلح و انسانیت باعث ماندگارترین اصلاحات تاریخی شدند. (مثل گاندی، نلسون ماندلا و ...)

حالا چرا سیاستمدارها به بهشت نمیروند؟؟ چون با افتخار دروغ میگن! با لذت جلوی منافع دیگران رو مسدود می کنن! به جای خدا، روی همدیگه حساب میکنند! تکبّر و غُرورِ حاصل از دستاوردهای مادی (به حق یا ناحق) جزء لاینفک رفتار و اخلاقشون هست! در بازی های سیاسی، اهمیت دستیابی به هدف، استفاده از هر وسیله ای رو براشون توجیه کرده! بنابراین هیچ سیاستمداری نیست که خط قرمز معنوی برای خودش ترسیم کرده باشه!
به همین دلیله که شاید جدا نگه داشتن دین از سیاست، برای ممانعت از سوء استفاده ی سیاستمداران از جایگاه دین و معنویت، یک اقدام ضروری به حساب میاد وگرنه جنایت هایی که به اسم دین می تونه رقم بخوره بسیار خسارت بارتر از جنایت های سیاستمداران بی دین و خداناباور خواهد بود.

و جالب اینجاست که بین وضعیت رشد و بلوغ اقتصادی و فرهنگی جامعه و قدرت سیاستمداران و رهبران جامعه نسبتی کاملا معکوس وجود داره! یعنی هرقدر سیاست بازان یک جامعه قوی تر و قبیح تر میشن، جامعه بیشتر به حالت دو قطبی "فقیر _ غنی" دچار میشه! تا جاییکه ثروتمندان و صاحبان قدرت (= طاغوت) جایگاه سیاستگذاران رو هم در اختیار می گیرند و کم کم خودشون قوانینی رو وضع می کنند که خودشون بیشتر ثروتمند بشن و فرصتهای بیشتری برای استثمار منابع جامعه بدون پاسخگویی در اختیار داشته باشند.

وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ ۗ أُولٰئِكَ أَصحابُ النّارِ ۖ هُم فيها خالِدونَ﴿۲۵۷﴾کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت ها هستند؛ که آنها را از راه نور خارج کرده و به سوی ظلمت ها می‌برند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند! (سوره بقره)



https://vrgl.ir/relFJ


https://vrgl.ir/biqtq



https://vrgl.ir/LdW6U



سیاستانتخاباتجنگتوحیدکاندیدا
کارآفرین - فاندر استارت آپ دیجی رفاهی (پلتفرم مدیریت خدمات رفاهی کارکنان)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید