مسعود قربانی
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

اگر پزشک نمی شدم

کانال تلگرام کتاب و نگاه : مسعود قربانی
کانال تلگرام کتاب و نگاه : مسعود قربانی


#پیشنهاد_مطالعه:
#اگر_پزشک_نمی‌شدم
نویسنده: #سید_رضا_ابوتراب
انتشارات: #کرگدن
۱۴۲صفحه

تلگرام:
@MasoudQorbani7



🔅همراه با پرسشی سرنوشت ساز!

مسعود قربانی

#اگر_پزشک_نمی‌شدم ، کتابی است متفاوت.
اثرِ #سید_رضا_ابوتراب ازآن نظر که زندگی وسوآلات پیرامونی‌اش را ازدریچه‌یی تازه والبته کمی نامتعارف می‌کاود؛ صفت متفاوت بودن واقعابرازنده‌ی آن است! 

روشن است که سوآلِ اگر پزشک نمی‌شدم...می‌تواند برای هرشغل و وضعیتی به کار آیدواز آن کتابی نوشته شود؛ولی بی هیچ تردیدی اگر رضاابوتراب پزشک نمی‌شد ومهم‌تر ازآن مغزواعصاب راتخصص خود برنمی‌گزید، این کتاب یااصلا نوشته نمی‌شد، یابه کل فرمی تازه می‌یافت. به زبان نویسنده:

«برای صدمین باربا صدای بلند می‌گویم من اگر پزشک نمی‌شدم، آدمی بودم متفاوت با آن‌چه الان هستم».ص122

آن‌چه کتابِ ابوتراب را نسبت به دیگرکتاب‌هایی ازاین دست، که پرسش‌های زندگی راباخاطرات وزندگی نویسنده،گره می‌زنند متمایزمی‌کند، همین نگاه به هستی ازمنظر سیستم‌های پیچیده‌ی مغز و ژنتیک است. در این نوعِ نگاه، ساده‌ترین اتفاقات زندگی که می‌توانست برای خیلی، نهایتادر حدِ روایتی خوش‌خوان باقی بماند، به مقوله‌یی جهت تامل درپرسش‌های بنیادین زندگی تبدیل می‌شود وخواننده رابه آنی همراه با خاطره‌یی نمکین به نقطه‌ی آغازین هستی خویش ودوران تک سلولی بودنش وسپس آن‌چه تکامل به سرش آورده می‌برد واین چنین عینکی تازه به چشمش می‌زند و طوری دیگر به هستی نگریستن را نیز به تجاربش می‌افزاید.

باآن‌که جستارهای نویسنده قراراست حول سوآلِ نام کتاب بگردد؛ولی درحین خواندن کتاب می‌بینیم که نویسنده قلمِ ناآرام خویش را بی‌آن‌که باری اضافه برنوشتارش باشد؛ به هرسوکه ذهنْ یاری‌اش می‌کرده، می‌بَرَد واتفاقا همین سَرَک کشیدن‌های گه‌وبی‌گاه اوست که موضوعات بعضا خشک و علمی رادر حلاوتی خوش‌خوان می‌غلطاند وخواننده را پای سخنش می‌نشاند.
چراکه به گفته‌ی نویسنده؛
«پزشک شدن من فقط بهانه‌یی است کوچک برای گفتن داستان‌هایی بزرگ».ص11

این‌گونه است که در پزشک نشو، داستان چگونگی قبولی نویسنده در کنکور پزشکی برخلاف نظر آقابابا(پدربزرگ نویسنده)که می‌خواست رضا نجار شود! رامی‌خوانیم درهمان حال قبولی شگفت‌انگیز دانش‌آموزِمتوسط مدرسه وتغییرات ناگهانی که یک دفعه کرد را نیز از منظرهای مختلف روانشناسی، کَلَک‌های تکاملی وژنتیکی وتاثیر هورمون‌‌های نوجوانی دراین اتفاقِ بزرگ راهم ازسر می‌گذرانیم!

🔅همان‌گونه که اشاره شد، قوت قلم ابوتراب به پرداخت‌های دقیق درداستان‌های تودرتویی است که می‌گوید،بی‌‌آن‌که خواننده‌اش آزاری ببیند.

مثلا در بخش آقابابا باآن‌که حول همان سوآلِ کتاب، به پدربزرگ عالمش با آن خلق و خویِ خاصش می‌رسد؛ولی غافل از داستان مراد و مرید بازی و نقدهایی که به این مقوله است نمی‌شود.

پدر بزرگ، شاگرد و مرید کم نداشت اما  قصه به این‌جا ختم نمی‌شود؛
ابوتراب همین مفهوم مرادبازی را می‌گیرد وبا سیر ساختار مغز آدمی می‌سنجد:

«برای این آدم‌ها فرقی نمی‌کند مرادشان عارفی باخدااست، یا دانشمندی بی‌خدا،یا گنده‌لات محله‌ی برو بیا.
آن‌ها فقط دنبال کسی هستندکه مغزشان را سیم‌کشی کند.. می‌خواهند کسی راپیداکنند که به جایشان فکر کندوحرف بزند وعمل کند..این‌کار برای مغز توجیه اقتصادی دارد. به خصوص وقتی قرارباشد فکر کردن بیست درصداز کل انرژی مصرفی بدن وکل چیزهایی که می‌خوریم رابسوزاند..پس عجیب نیست که بسیاری ازمغزها دلشان می‌خواهد بخشی اززحمت فکرکردن را به گردن آدم‌ها ومغزهای دیگری بیاندازندکه خودشان راعقل کل می‌دانند؛ همان چیزی که مریدهااز مرادهایشان می‌خواهند».ص32

آیاآدمی به هنگام تولد لوحی سپید است یابا نقشه‌ی راهی باستانیْ که میلیون‌ها سال پیش از راهِ تکامل و ژن‌ها به او رسیده پا به عرصه‌ی وجودنهاده است؟

نویسنده دربخش سیاه یا سپید، از خود همین سوآل را دارد!
درهمین مسیر، به هرپاسخی که می‌رسدبا مثال‌هایی ازاجتماع وتاریخ درردِّ جواب‌هایش نمونه‌هایی می‌بیند؛

هنرنویسنده درجای‌جای کتاب چنین است! اوبا پاسخ‌های موجود برای گِره‌های وجودی چنان همدلی وهمنوایی می‌کندکه گویی،جواب قطعی رابه کف آورده! اما درهمان لحظه‌ی آخر است که پاسخی متفاوت ازمنظری دیگر را رو می‌کند وبه کل هرچه رج‌رج بافته بوده رابه آنی پاره می‌نماید!

دراین مقوله نیزبعد ازکلی حرکت درمسیرسیاه یا سپید بودن لوحِ بشری! درنهایت محیط راو انتظارات جامعه رادررفتارهای انسانی پررنگ می‌یابد وبرمی‌کشد  بی‌آن‌که تخفیفی به سیم‌کشی مغزِ شرقی‌اش بدهد!

تسبیح مادربزرگ ومنش مامان بدری ازآن بخش‌های لطیف کتاب است که اگرنویسنده خوبی‌ها وزیبایی‌های رفتاری مادربزرگش با آن طنزویژه‌اش رانیآورد؛اهمیت شانس ازمیلیاردها سال پیش ونقش حیاتی آن دروضع کنونی ما به درستی درک نمی‌شود.

این کتاب راازدست ندهید!

«..اگرمسخره‌ام نمی‌کنید،بگذارید ادعاکنم اگرپدری،حتایک بار، ناخن پای دخترش رالاک زده باشد،به خصوص ناخن انگشت کوچکش را، هرگزنمی‌تواندخودش را بکشد..»ص10

@MasoudQorbani7 کانال تلگرام کتاب و نگاه

کتاب بخوانیم ، اگر شده روزی یک سطر ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید