امشب تولدمه و دارم بزرگتر میشم و کولباری از تجربه اصلا فک نمیکردم انقده زود بگذره مثل باد داره میگذره،دنیایی که الان هستم رو واقعا دوست دارم یه دنیای عجیبی شده هم باید شیطنتم رو کنترل کنم هم اینکه باید مثل بزرگترا رفتار کنم ولی چقد خوب میشه ،که اصلا تولدم میرسه فک نکنم که چقدر گذشت و فقط به خوبیا فک کنم ولی دارم بزرگتر میشم خیلی برام عجیبه واقعا دختر بچه الان بزگتر شده و همه ازش توقع دارن مثل بزرگترا باشم ولی کودک درونم همون دختر بچست که کلی شیطنت داره و به هیچ چیز دیگه ای فک نمیکنه ولی الان باید حواسم به همه چیز باشه مثل قبل نیست که فقط به فکر خودم بودم و همه بهم میگفتن خندهات معلومه که تو دنیای خودتی و به هیچ چیز دیگه ای فک نمیکنی،ولی بزگتر شدم همه ی بخشای زندگیم باید با برنامه باشه چون حواسم به مامانم و خواهرا و برادارا باشه و با بچه هاشونم باید طوری رفتار کنم که ازم توفع دارن، وقتی بچه ها میان پیشم همه ی کارام رو باید بذار کنار مثل خودشون باشم و با بزگترا هم مثل بچه ها،کلا دنیا همین بوده ولی من الان دارم با پوست و استخونم همه رو درک میکنم،امیدوارم بتونم بعد از تولدم زندگی رو بهتر از قبل ببینم و بتونم زندگی خیلی خوب با خانوادم داشته باشم(: 1372/9/14
