از وقتی فرهادی را شناختم، سبکش برایم خاص بود. جدایی نادر از سیمین او را به جایگاهی که باید رساند. حالا او افتخار و جلودار سینمای ایران است. همیشه برایم سوال بود که چه چیز او را متمایز می کند؟چرا او می تواند به این سادگی داستان روایت کند؟چرا فرم ساخت او اینقدر خودمانی است؟چراهای زیادی برای او هست، ولی من فکر می کنم جواب آن ها یک چیز بیشتر نیست. جوابی که چند صفحه ای درازا دارد. روی واژه "من" تاکید میکنم، این نتیجه گیری و برداشت "من" از فرهادی ست و صرفا در مورد زاویه ی دیدم نسبت به سینمای او خواهم نوشت.
ایده اصلی و هسته ی داستان: چالش همیشگی من از ابتدای فعالیتم، پیدا کردن ایده ای ناب و متحیر کننده برای شروع داستانم بوده است. چالشی که به دلیل عدم آگاهی کافی از داستان و فیلمنامه نویسی باعث ایجاد مشکل و ساخت فیلمی خود محور می شود. منظورم از خود محور ساخت فیلمی ست که مورد پسند "من" باشد نه مردم! فرهادی سوژه ها را از دل زندگی روزمره بیرون می کشد. او به راحتی به ژرفای زندگی یک خانواده می رود، لحظات خانوادگی شان را ثبت و روابط آن ها را کند و کاو می کند. سرانجام از درون تمامی آن ها سوژه اش را می یابد. سوژه ای که معمولا نقطه ی ضعف و همان تار مویی ست که زندگی به آن بند است! یک تلنگر ناگهانی و گره اندازی اولیه در داستان، ریتم فیلم را عوض کرده و بی ثباتی پنهان در پشت پرده زندگی شان را توی صورتتان می کوبد. این تبحر بی بدیل فرهادی ست. او معتقد است که هر زندگی یک داستان منحصر به فرد است، و اعتقادش را در فیلم هایش بارها به نمایش گذاشته است. اما این نکته اصلی نیست، او دقیقا می داند که کجای زندگی را برش بزند. او قطعه ای را انتخاب می کند که در ظاهر بی اهمیت به نظر می رسد و این همان آرامش قبل طوفان است. پس از ورود به نیمه دوم فیلم و آشنایی با همه ی کاراکترها، چالش آن ها شروع شده و ما نیز همراه آن ها واردش می شویم. با آن ها همزاد پنداری می کنیم، کلافه می شویم، به هم می ریزیم، سوال طرح می کنیم و به دنبال راه حل می گردیم. ماحصل تمام حرف هایم یک چیز است، دنبال ایده داستان در مریخ نگردید، سوژه در عمق زندگی خودتان نهفته است. کشفش کنید.
فیلمنامه: پر واضح است که فرهادی ساختار فیلمنامه را به خوبی می شناسد. ساختار یعنی قالب. داستان برای تبدیل شدن به فیلم باید ساختار پیدا کند و راهش این است که آن را در قالب فیلمنامه بریزیم تا شکل گیرد. توضیح ساختار فیلمنامه از حوصله ی این متن خارج است و فقط نکاتی از آن را ذکر می کنم. برای اینکه از داستان به نگارش فیلمنامه برسیم باید و باید علم آن را بیاموزیم. پس یکی از رمزهای فرهادی تسلط او به این علم است. برای تبدیل یک نوشته به فیلمنامه، دانستن ساختار و ریختن داستان در قالب آن الزامی است. قالب یک لازمه بوده و کافی نیست. یعنی قالب گرفتن به معنای خلق یک فیلمنامه خوب نیست. سوژه باید قدرتمند و جذاب باشد تا بتوانیم از قالب فیلمنامه استفاده کنیم. همچنین عدم آگاهی کافی از علم فیلم نامه نویسی نیز یک داستان خوب را به یک فیلمنامه بد مبدل خواهد کرد.
پیش تولید فیلم: من معتقدم هرچیز که در فیلم اتفاق می افتد در مرحله پیش تولید دیده و تمام جزئیاتش طراحی شده است. بهتر بگویم فیلمی که شش تا یکسال بعد از تولید به روی پرده می رود و مخاطب آن را می بیند، در پیش تولید خلق شده است. فیلمبرداری و ضبط فیلم یک فرآیند مکانیزه است که نوشته را به تصویر تبدیل می کند! به جرئت می توانم بگویم که بازیگران نیز در همین فرآیند مکانیزه اکت می کنند و آن ها هم در پیش تولید تمام کاراکتر خود را درک و شخصیت خود را آفریده اند. اگر بگوییم که هر صفحه فیلمنامه معادل یک دقیقه فیلم است و تولید هر یک دقیقه فیلم یک روز زمان می طلبد، تقریبا 90 روز زمان برای ساخت یک فیلم بلند 90 دقیقه ای نیاز داریم. وقتی از 90 روز تولید صحبت می کنیم به پشتوانه و زیرساختی است که از ماه ها پیش برنامه ریزی شده است. این همان دوران مهم پیش تولید است. بدون پیش تولید زمان فیلمبرداری فقط تخمین زدنی ست که این نهایت بی برنامگی یک کارگردان را می رساند. فرهادی تمام فیلمش را در زمان پیش تولید در ذهن ساخته و طراحی کرده است. تصور می کنم استوری بورد برای او ابزار بسیار مهمی تلقی شود. او نما به نما، پلان به پلان و سکانس به سکانس را روی استوری بورد پیاده سازی می کند و در زمان تولید دقیقا می داند که چه چیز را ضبط خواهد کرد. حرکات دوربین، اکت ها، تعویض نماها، عوض کردن ریتم و در کل میزانسن فیلم های او شاهد این مطلب است. پیش تولید زمان بررسی کافی را برای دقیق کردن هرچه بیشتر برنامه ی تولید و نزدیک کردن تصویر ذهنی به نتیجه در اختیار قرار می دهد، دغدغه ها و مشکلات احتمالی را به حداقل رسانده و قوای فکری کارگردان و عوامل را تماما روی فرآیند تولید متمرکز می کند. یک کارگردان حرفه ای به همان اندازه که در مرحله تولید ریزبین و سختگیرانه کار می کند، مرحله پیش تولید را نیز با همان دقت و موشکافی زیاد به سرانجام می رساند.
تولید فیلم: اینجا همان جایی است که همه انتظارش را می کشیدند. ماه ها و گاه سال ها آماده شدن برای همین میدان است. میدانی که در آن بازیگران بازی می کنند و پشت صحنه ده ها و صدها نفر با جان و دل کار می کنند. اینجا همان سینماست. کارگردان در راس امور باید بتواند در کمال آرامش تیم را هدایت کند تا نتیجه دلخواه شکل گیرد. تیم فیلمبرداری، صدابرداری، نورپردازی، گریم، لباس، تدارکات و ستاره های دیگر که باعث می شوند یک شاهکار آفریده شود. وقتی از حرفه ای ها و حرفه ای بود صحبت می کنیم اولین چیزی که در ذهنمان نقش می بندد استدیوهای غول جهان با امکانات و ابزاری به روز است. غیر قابل انکار است که کیفیت منوط به ابزار بوده و هست اما حرفه ای ها، دارای تفکری حرفه ای هستند. در کنار تخصص روحیه تیمی بسیار خوب و اطلاعات به روز آن ها از سینمای جهان باعث می شود که کارگردان بتواند آنطور که باید رهبری کند. شرایط سخت آب و هوایی، مشکلاتی که در لوکیشن اتفاق می افتد، محدودیت های فرهنگی در برخورد با صحنه ی فیلم برداری و حتی جلوگیری های مقامات قضایی و انتظامی و هیچ چیز دیگر باعث نمی شود یک تیم حرفه ای دچار تنش شده و لطمه ی آن متوجه فیلم شود. این تفکر اصغر فرهادی ست. این ذهنیت باعث شده تا او شده چنین تیمی را در کنار خود داشته باشد و به کمک آن ها سینمایی ناب را شکل دهد. کارگردان باید قدرت بسیار بالایی در کنترل شرایط و با ثبات نگه داشتن آن هنگام فیلم برداری داشته باشد. می توانم بگویم که فرهادی در پیش تولید خود، هرگونه اتفاق و نوع برخورد با آن را نیز پیش بینی کرده است.
اگر قصد دارید زمانی شما هم در جایگاه فرهادی قرار بگیرید، باید بتوانید قبل از کارگردان شدن یک مدیر موفق شوید. کسی که برای هر اقدامی در هنگام تولید از پیش برنامه ریزی داشته و برای تمامی اتفاقات آمادگی لازم و کافی را دارد. یکی از راه های آشنا شدن با فرآیند تولید دستیار کارگردان بودن است. البته این تنها راه برای آموختن تجربه و علم در این حوزه نیست. فیلم خودتان را بسازید، حتی برای خودتان!