هشدار اسپویل: این متن دارای قضاوت و جاج و بی اعتنایی به اینکه هر انسانی ابعاد متفاوت دارد، هست. زیرا وقتی خودتان را جلوی دوربین قرار میدهید باید پای لرزش هم بنشینید!
نشسته بودیم هی غصه میخوردیم که این سوژه های لعنتی کجا غیبشان زده که دیگر انگشتانمان دلشان نمی آید روی صفحه کیبورد تند تند بچرخند و تفکری را تصویر کنند تا اینکه من و تو و تلویزیونِ "همسایه" به دادمان رسید!
قصه یا یکی از سوژه های داغ این روزهای توییتر در کنار همان اخبار همیشگیِ کشتن یک دختر توسط پدرش برای حفظ آبرو و قیمت سرسام آور دلار و پیک دوم بیماری و جعبه سیاه هواپیمای سقوط کرده، از برنامه بفرمایید شام من و تو نشات میگیرد که چهار انسان غریبه مهاجرت کرده ترک وطن گو را چهار شب متوالی با کلی نور در صورت هایشان می اندازند جلوی دوربین و آنان هم میشینند و از هم میپرسند که "خب هم وطن تو یکمی دیگر از بدی های ایران و خوبی های خارجه برایمان بگو!"
خلاصه جانم برایتان بگوید که دوستان گفتند یک نفر خیلی دیگر عجیب و غریب در گروه این هفته است به نام آزاده یک که دیگر لنگه اش پیدا نمیشود و حتی یک گروه واتس آپ زدند به نام " تحلیل موضوعی آزاده " که اگر بناست حرص بخوریم بهم نخوریم و با هم بخوریم تا بیشتر گوشت بشود به نورون های مغزمان! که در کل بد نمیشود اگر ما هم برویم خانه همسایه و برنامه شب آخر این مسابقه کذایی را تماشا کنیم و ببینیم که این آدمیزاد دوپا چه کرده که همه را دیوونه کرده!
ما هم رفتیم خانه همسایه و با هزار خواهش و تمانا گفتیم این کانال را عوض کن و بیا که به جای مستند حیات وحش پانداها، مستند حیات وحش انسانها را تماشا کنیم! چشمتان اگر آن برنامه را ندید، روز بد نبیند!
خانمی بودند در جایگاه خودشان محترم بین چهار شرکت کننده که از کشک و بادمجان و زعفران و بستنی و گردو و ماهی و شیر مرغ و جان آدمیزاد نفرت داشت! - دو مورد آخر ابدا شوخی نبودند! - و آمده بودند در برنامه آشپزی شرکت کرده بودند و به همه از دم ۴ یا ۵ میدادند و میگفتند بدجنس هستند و شیطان درونشان هست و برای برنده شدن به هر آب و آتیش میزنند چون خب دوستان همه میدانیم که دل سه تا انسان ناقابل - یکی حامله - و اعصاب یک مملکتِ همسایه که برنامه های بلاد کفر را میبینند در مقابل هزار دلار کانادا که این صحبتها را ندارد! روال برنامه عادی بود و چهار نفر خسته کننده غذا میخوردند و بقیه آدمها در خانه هایشان نشسته بودند و اینان را تماشا میکردند تا اینکه زمان اعلام نتایج فرا رسید و برنده که کسی نبودند جز آزاده خانم با رمز موفقیت گوه زدن در امتیاز بقیه شرکت کننده اعلام شد. برنده قهقهه ای زد و دلارها را شاباش گیران گرفت و کم مانده بود ژیمیناستیک کند جلوی دوربین و به بقیه میگفت که آشپزیشان خیلی بد بوده و هرچی ام ۴ و ۵ گرفته اند از بخشندگی همایونی خودش بوده! دست آخرم موفق شد اشک خانم حامله شرکت کننده را در بیاورد و به بقیه ام نفری پنجااااااه دلار از خزانه مملکتش بخشید!
ملت غیور ایران هم که رگ به رگ شده بودند رفتند دنبال اینستاگرام این بزرگوار تا نشانش بدهند مسی و تو ندارید و همه به چشم ما یکسانید و عدالت باید اجرا شود!
اما در میان همه آن پیج هایی که فقط خداوند و مارک زاکربرگ میدانند کدامشان فیک هستند و نیستند در بیو یکیشان نوشته شده بود "حامی قربانیان و خانواده بازماندگان حادثه هواپیمای اوکراین" . من هم همه این آسمانها را به ریسمانها بافتم تا به اینجا برسم و بگویم ببینید... ما کمی میتوانیم در صورت نگرفتن افسار خر درونمان کمی نداشته باشیم از کسی که هواپیما اوکراینی را انداخت پایین و خانواده ها را داغدار کرد. در ابعاد خودمان! او میتواند برای حفظ منافعش یک هواپیما پایین بیاندازد، میاندازد. تو میتوانی برای حفظ منافعت حق سه نفر را پایمال کنی، میکنی. آن پدر میتواند برای حفظ منافعش یک دختر که دختر خودش هم هست بکشد، میکشد. من میتوانم برای حفظ منافعم پشت سر یک نفر حرف بزنم، میزنم. شاید بگویی یک حرف چیزی نیست. یک تقلب. یک شیطنت. یک قانون شکنی. یک هزار تومن. یک نفر. یک نوبت. نه چیزی نیست. من هم موافقم. چیزی نیست. اما از کجا معلوم چیزی نشود؟
کاش بدانیم اینها برای چیست. تاوانش چیست. بهایش چیست. نتیجه اش چیست.
حرف دیگری ندارم. به امید اینکه قلبها خالی از خراش باشند و دستها پر از آغوش برای یک دیگر.