Maryam Atabati
Maryam Atabati
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

یحتمل چون من انسان مریضی ام.

من انسان مریضی ام.

البته نه اینکه چون از نظر روحی مریضم و اگه برم پیش روانشناس شاید چند بیماری روانی برام تشخیص داده بشه و الی اخر. در لحظه از نظر جسمی سرما خوردم پس احتمالا مریضم.

با اینکه اولین بارمه اینجا مینویسم مقاومت بالایی دارم برای نخوندن مطالب اینکه چطور میشه پست محبوب تری نوشت چون هیچ وقت به محبوبیت اهمیتی نمیدادم - از شخصی که توی پیج پرایوت اینستاگرامی پست میذاره که هیچ کسی رو فالو نکرده و فالووری ام نداره توقع دیگه ای نمیره - و حتی امتیاز تایتل جذب کننده و دلبر و رسانه ای رو هم نمیگیرم. [ جذاب ترین تیتر کتابی که دیدم × چگونه چراغ دل شوهر خود را روشن کنیم× بوده و ×و ما چادر سر کردیم رفتیم تماشا× که مورد اول حسرت نخوندش در تمامی مواقعی که چراغ دل شوهر اینده ام خاموشه به دلم خواهد بود و مورد دوم فقط سفرنامه یک زن ایرانی در قدیم بوده که در نمایشگاه نخریدمش چون عجله داشتم که برم و با نفرت غرفه های کتابهای کنکوری رو ببینم و اینکه کل این بخش کاملا بی ربط بود! :| ]

علتی که به ویرگول پیوستم مطالب مفید [ به طرز عجیبی وقت کمتر تلف کن در اینترنت ] ش بود و اگه شما هم به این دلیل عضو شدید بهتره از خوندن دست بکشید که قاعدتا باید تا به اینجای کار خودتون متوجه اش میشدید! - اگه اصلا چیزی که مینویسم رو پست بکنم!‌ -

تا همین چند دقیقه قبل وسط هال خونه که تماما چراغهاشو خاموش کرده بودم دراز کشیده بودم و در حالی که بیشتر از هر وقت دیگه ای توی زندگیم جاذبه رو حس میکردم به این فکر میکردم که چرا مهران مدیری باید بازیگرهای معروف رو بیاره برنامه اش وضعیت تاهلشونو بپرسه و ما هم با ذوق برنامه رو نگاه [ و در موارد مکرر ] ضبط کنیم؟ مگه جز اینکه مهران مدیری و ما و اون بازیگر مجهول x‌ همه مون یه مشت لجن و خاک و کصافط بیشتر نیستیم؟

و بعد به این فکر کردم که چرا اینقدر مجذوب سریالی شدم که شخصیت اصلیش یک پیرمرد معتاد دانشمند خدا ناباورِ [ تا اینجاش ابدا مشکلی نیست ] غمگین عه؟ و بعد شروع کردم به گریه کردن چون احساس میکردم گریه های چند ماه اخیرم خیلی جمع شده بودند و نیاز داشتم چند قطره اشک بریزم و در جواب مادرم که گفت: "قرص سرماخوردگی تو بخور و بعد بیا بخواب" گفتم که نمیبینی الان وقتی از روزه که باید وسط هال دراز کشیده باشم و گریه کنم؟

و اون لحظه بود که متوجه شدم من خودم در حقیقت شباهت بی حد و مرزی به ریک در اهمیت دادن ندادن پوچ انگاری و نوع غمگین بودن دارم.

و یا شاید همچنین در همیشه عوضی بودن.

احساس میکنم تو جامعه ویرگول که مطالب عمیقا سعی شده فکر شده باشند، اینستاگرامی ترین شخص ممکنم - اینستاگرامی بودن کنایه است بر عقل در چشم بودن در اکثریت مواقع - و معذرت میخوام چون وقتی کف زمین دراز کشیده بودم هیچ وقت جاذبه رو به این شدت حس نکرده بودم تماما خودم رو پایین کشیده شده میدیدم و حتی افکار استارت اپی و اصول نویسندگی و ارزوهای دور و دراز و ارزشهای انسانی و علم کامپیوترمم ریخته شد پایین و تمام اون چیزهای سبک اون بالا موندن که شامل "‌مباحث درسی تاریخ تحلیلی صدر اسلام" میشدن.
اما اگه بخوام چیز مفیدی توی پستم بگم نصایح پیوست شده رو داشته باشید از یک انسان نوزده سال و میل کننده به چهار ماعه:

۱ - هر انسانی که به زندگیتون راه میدید از ابتدا عوضی نبوده. همون طور که شما در کل عوضی نیستید. اونا فقط پارامتر عوضی بودنشون به نسبت شرایط و پارامترهای ریز و درشت شما بالاتر میره. ولی هر وقت که احساس کردید به خط قرمز رسیده این معیار کافیه که بندازیدشون تو کیسه زباله.

۲- هر قصه ای یک غصه ای داره و هر غصه ای یک قصه. اما همیشه شکلاتهای مغزدار خوشمزه نیستن!

۳- رو به روی باد مستقیم کولر نشنید حتی اگه یک گوله برفید چون اون فقط شما رو از هم متلاشی میکنه و باعث میشه زودتر اب بشید!

۴- و مطالبی که وسطش نوشته شده تا اخر نخونید رو نخونید و یادتون باشه هیچ وقت دنبال بقیه پیامهایی که از این کاربر به اشتراک گذاشته میشه نگردید.
+ اینقدر مطالب در ویرگول مفید و علمی و با سر و با ته هستند که احساس میکنم قبل از پست شدن چک میشن و اگه اینطوریه و کسی الان داره اینو چک میکنه ازش عاجزانه تقاضا میکنم پستش نکنه و ای پی منو گزارش نکنه. من الکل مصرف نکردم و مواد نکشیدم. فقط سرما خوردم و خوابم میاد!

+ که البته دلم میخواست ورود شکوهمندانه تری بشه! :))

+ اگه کسی تا اینجا اومد بهش تبریک میگم و به خودم قول میدم یک روز بیام و مطالب مفیدم پست کنم! و اگه می‌پرسید چرا دریا؟ چون واضحا میشه توش غرق شد! :))

ریک اند مورتی
تراوشات ذهن مشوش دانشجو کامپیوتر بیست و دو ساله ای که عاشق گردو تازه است و روزی به جهان موازی عی بدون شیر جوشیده مهاجرت میکنه :))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید