ملال، وضعیتی که همه ما کمابیش دچار آن میشویم. وقتی که بطور برنامهریزی نشده، کاری انجام نمیدهیم. فرقی ندارد که آدم پر مشغلهای باشیم یا وقت خالی بسیاری داشته باشیم، همه دچار ملال میشویم. زمانهایی که از سر بیکاری در طول روز، لحظههایی پیش میآید که به این فکر میکنیم که "آیا کارهایی که انجام میدهم ارزشش را دارند؟ آیا من ارزش زندگی کردن را دارم؟ معنی زندگی من چیست؟ تهش که چی؟ چرا زندگی من انقدر مزخرفه؟ و... ". خیلی از اینگونه سوالات بنیادی که در سر داریم، از همین موقعیت بوجود میآیند که به اصطلاح به آن ملال یا boredom میگوییم.
احتمالش کم نیست که شما هم ملول باشید. به این معنی که از ملال رنج میبرید!
قصد توضیح بیشتر درباره ملال یا بررسی علل آن را ندارم. اما به شما پیشنهاد میکنم که مطالعه خودتان را درباره این موضوع داشته باشید. چرا که برای روبرو شدن با ملال، ابتدا میبایست آن را شناخت. پس در ادامه به راهکارهایی در رابطه با ملال میپردازیم.
از جمله روشهایی که توسط بسیاری از ادیبان و فلاسفه پیشنهاد میشود، روی آوردن به هنر و عرفان و معرف شناسی است. چیزی که من آ«ها را با نام لذتهای خداگانه یاد میکنم. این لذتها از لذتهای سطحی بالاتر هستند. فعالیتهایی مانند تفکر، مباحثه، خواندن، موسیقی، نقاشی، ادبیات، شعر خوانی و سایر زیر شاخههای هنر و معرفت را در بر میگیرد. برای من به شخصه، نوشتن یا بقول خودم نگاشتن هم لذتی بس خداگانه است.
با پرداختن به این گونه لذتها، اندک فرصتی برای جدا شدن و گریز از ملال را خواهید داشت. تنها به چشم راهکاری برای خروج از ملال زندگی به آنها نگاه نکنید! در واقع اینگونه لذات روح شما را جلا میبخشد، و زندگی شما را از حیوان متفاوت میسازد. بهتر است آنها را فارغ از اینکه فکر میکنید ملول هستید، به کار بگیرید.
جدای از روشهایی که اغلب در حال کلنجار رفتن و توسل به منبع بیرونی هستند(مثلا خواندن آثار شعرا و فلاسفه دیگر(لذات خداگانه)) ، روش هایی هم وجود دارد که میتوان از طریق خود و یا منبعی نزدیک با ملال کلنجار رفت. سکس، رابطه عاشقانه، خواب، مراقبه و خود آگاهی از جمله آنها هستند. با پیگیری کنجکاویهای جنسی، کنکاش خود و خود آگاهی میتوانیم برای لحظهای هم که شده ملال را تضعیف کنیم.
از همه مهمتر خودآگاهی است. که میتوان آن را در همه چیز جست و جو کرد. توجه به کوچکترین جزئیات ممکن هنگام جویدن، مزه مزه کردن، حس کردن چرخش غذا در دهان و... میتواند باعث شود که به طور خودآگاه تر خوراک خوراک بخوریم. خود آگاهی به این شیوه درمورد سکس و سایر موارد نیز صادق است. با توجه کردن به کوچکترین جزئیات ممکن و پیدا کردن بهانهای برای بازگشت به لحظه حال، سعی در پشت گوش انداختن ملال میآوریم.
اگر در دو پاراگراف گذشته دقت به خرج داده باشید، هیچگاه نگفتیم که میتوان ملال را از زندگی بطور کامل حذف کرد. تفریحات و لذات از جمله راهکارهای موقتی هستند. استفاده از آنها کارآمد است ولی دائمی نیست. فرار کردن از ملال راه چاره نیست. مثلا والدینی که سعی در پر کردن برنامه روزانه فرزند خود دارند، بطوری که لحظهای به او فرصت فکر کردن یا تجربه ملال را نمیدهند، بیشترین جفا را در حق فرزند خود انجام میدهند. برتراند راسل میگوید:
«نسلی که تاب ملال را ندارد، نسل مردان کوچک است».
بدون داشتن قابلیت تحمل ملال، زندکی شوربختانه است. چرا که زندگی به فرار مستمر از ملال تبدیل میشود و رنگ میبازد. از طرفی با دقت بیشتر متوجه میشوید که درست است که ملال زندگی را از معنی تهی میکند. اما لزومه اینکه معنی جدیدی را سرلوحه خویشتن قرار دهیم، این است که ابتدا از معنی تهی شویم.
ملال باعث میشود به خیلی چیزها شک کنیم. ملال ما را پوچ میکند و سپس از پوچی و خوش خیالی بیهوده نجاتمان میدهد. ملال باعث میشود زندگی، دوندگی یکنواخت نباشد و کمتر شباهتی به یک مسابقه اسب دوانی داشته باشد. فیلسوف آلمانی، آرتور شوپنهاور میگوید: زندگی هر لحظه یا دردناک است یا ملال انگیز! پس بهتر است با ملال کنار بیاییم، چرا که به خصوص در سده پیش رو، فقدان معنی و ملال، دو پدیده غیر قابل انکار هستند...
همانطور که گفته شد، خارج از امکان نیست که شما نیز ملول باشید. سعی در بیان راهکار هایی کردیم که شاید این زندگی ملال انگیز را آسان تر کند. اما باز هم تاکید میکنم که شناخت ملال نیز به اندازه چگونه کنار آمدن با آن، دارای اهمیت است. در همین راستا به شما پیشنهاد میکنم کتاب «فلسفه ملال» نوشته لارس اسونسن را مطالعه فرمایید. باشد که تاب ملال را داشته باشیم...